حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

کامبیز میخواد فیلم بسازه

کامبیز که فیلم هیچکاک دیده بود ,گفت منم باید هیچکاک بسازم.زد تلفنو به برق سوخت.بعد پاشد رفت خونه پرویز گفت میخوام فیلم بسازم  دوبل هیچکاک بشه.پرویز گفت دیشب باباتو دیدم کامبیز که گفت نه میخوام بره اسکار بعد بره تیم ملی. گفت موضوع فیلمت چیه؟ گفت یه نفر میاد تو کافه  بعد میره بیرون گفت جلل القدرت این چیه گفت معناگراست گفت معنیش چیه معنیش گفتم دیگه گفتم گفتی چی گفتی آهام معنیش اینه که کافه دیگه کافه نیست پس چیه هاهاها!!! خب معنیش سنگینه تو نمیفهمی بگو بفهمم تو نقش دربازکنی نقش سنگینیه درو باز میکنی من میام تو بعد میگی سلام من جواب نمیدم چرا جواب سلام واجبه خب معنایی هست چه معنایی داره معنیش اینه که فیلم صامته پس چرا من تو فیلمت سلام میکنم خب فقط سلام میکنی ولی کسی نمیشنوه چرا حجم فیلم بالاست اگه اینجوری بسازم میره جایزه ببر یک دندونو میبره چجوری اینکه اصلان تو فیلم کسی نباشه نظرت چیه فقط یه سالن کات تمام این بنظرم میره جایزه کشک طلایی رو درو میکنه آخه ایکیو فیلم باید ساختار داشته باشه پیرنگش چیه پی رنگش نباش.نقاشی ساختمونه چجوری نگاه کن دیالوگ نداره تازه سی و پنچ میلیمتری خیلی تمیز عالی راستی فیلم مغازه من اومدی گل بیار رو دیدی محشره موضوعش چیه میره تو مغازه بعد طرف میگه هی میگه درست حرف بزن میزنه تو گوشش بعد طرف میگه چرا زدی میگه چون خوردی بعد میگه گل بیار برام  که طرف یدونه میزنه تو گوشش میگه چرا تو منو حالا میزنی میگه جهان دار مکافاته اینجا طرف میشکنه بار فیلم رو دوشش میفته پایین بعد طرف میگه بیا از امروز قالی هامونو دوباره بشوریم اینجا کارگردان فوت میکنه چرا میگن حجم دیالوگ سنگین بوده چند نفرم تو سالن سینما شورش کردن چرا ؟ فیلمش خیلی برانگیزاننده بوده شورش کردن زدن کل سینما رو با خاک یکسان کردن پول بلیطشونو پس گرفتن ولی من فیلم میخوام بسازم پول بلیطشونو پس نگیرن قراره از بازیگر معروفی توش استفاده کنم کی پسرخاله جد نویره نتیجه ندیده کلوخ اندازه جد در جد بروسلی اگه قبول کنه فیلمم میره سشوار بعد میره خشکشویی بعد میره اسکار نظرت چیه تو فیلم موسیقی کرگدن ها رو بزارم نه صامت باشه راستی بنظرم فیلمو ده دقیقه ای بسازم بقیشه نسازم نه نود دقیقه ای بساز اسم فیلمم بزار اینجا چراغی روشن کن اگه راست میگی نه اسمشو میزارم کاستو بیار ماست بگیر راستی فیلم درباره قلقلی رو دیدی نه ندیدم باید تو فیلم یک نفر گم بشه همه بگردن پیداش کنن نه این دیگه تکراری شده یکی رو بزار همه نگردن پیداش کنن مثلان یک سایه  بعد همونجا تموم بشه فیلم چرا مفهومش سنگینه نه میخوام فیلمم نسخه اصلی باشه مثلان پشه ها شب ها کجا میرن بعد فیلم از اونجا شروع میشه که کوکب وارد میشه میگه بابا پشه بند رو باز کن زمستونه باباشم بگه تابستونم شد پشه ها رفتن اما دلنگیز رفت اینجا چون عاشقانه هست فروش فیلم میکشه بالا چون دلنگیز خیلی تاثیر داره بعد بابا بگه چنگیز بیا باباتو کشتن چنگیزم بیاد باباشو نجات بده از دست کیا؟ هر کی مثلان دارو دسته ی پرویز خلاصه اونم بگه دلنگیز همه گریه کنن بگن روح انگیز شد فیلم راستی اقتباسی هم میکنم از عشق سالهای پنیر بنظرم این فیلم جواب میده بفرست هفت تیکه تیکش کنن بره هفت سلاخی میشه بنظرم محتوای فیلم رو درست در نظر بگیر مثلان بوم صدا نیاد وسط اتاق بگه حالتون چطوره یا بنظرم تو فیلم سال 45 یدفه 206 کنار خیابون نیاد اینارو در نظر بگیری از سلاخی میاد تیکه تیکه میشه اما اگه دیالوگ ها درست باشه تپیک سازی هم عالی  بعدش سناریو فوق العاده طراحی صحنه عالی دوربین درست بگیره.خلاصه آستانه وسطو پایانه هم خوب باشه میاد رو نیم تیکه خلاصه اگه باز بازیگرا هم عالی همه چی درست میشه بدک نبود هیچکاک بسازی برو بالاتر همه چی درست عالی بشه رفتی فینال کار سخته ها آره بابا سینما کلی دیالوگ حفظ کنی خوب اجرا کنی خیلی داستان داره بنظرم دوبلور نمیخواد  چرا خود بازیگر باید بتونه دیگه  نه خب دوبلورم صداش خوب باشه یک  عالی میشه دو خیلی خوب سه متوسط  بنظرم مردی با بیژامه گمشده رو بساز موضوع فیلم این باشه که یک نفر وسط فیلم نقش اینو داشته باشه که بگه کجایی دقیقن کجایی بعد اون بگه تیتراژ نه این فیلما محتوا نداره الان فیلم باید بسازی که رو اسکار رو ماله بکشه نظرم برو فیلمای آنتونی باقالی رو نگاه کن فیلم میسازه در حد خیلی عالی مثلان کاکتوس ها نانوایی آجر اسم فیلم میشکنه شاخیه اسمش موضوع فیلم چیه کاکتوس آجر نان نیست آخرش چی میشه آخرش قشنگه میگه کاکتوس که رو آجر بزاری نون در نمیاد همه اینجا هنگ کردن چجوری میگن دارن فضانوردان رو این مسئله کار میکنن که از فضا این فیلم رو دیدن  از غذا و از بدون غذا این فیلم کپی فیلم منو مورچه خوار شما همه اقتباس شده مورچه خوار میگ میگ رو دادن به فوتبالیست آخرش شده مورچه خوار بدون فوتبالیست یعنی در این حد دلار رو فیلم تاثیر گذاشته الان دلار مزنه آجر چنده ولا رو قیمت ارز که نه فرض میگیرم دلاری اونقد فیلم نکاتیو و صندلی خالی حالا سالنو اجاره و اینها میشه تقریبن فیلم ساخت فرستاد فضا اونجا جایزه مریخ رو ببره نه کلیشه ایه  فیلم باید رو زمین باشه دیگه الان دوره زمینی ساختنه فیلم باید یجوری باشه که زمینی ها لذت ببرن خب اونجوری باید دویست سال واستی چرا زمین الان فیلم زیاد داره تو باید فیل بسازی آپلو هوا کنی تا فیلمت بگیره جای فیلم فرش آبی رو حالا فرش قرمز بیخیال چرا قرمزته نه مسئله رو ورزشی سیاسی نکن قرمز یا آبی مهم بنفشه! چرا همینجوری حالا اگه سرخابی شد چی مهم اینه که تو فیلمی بسازی که بره اکران بعد بره تیم ملی خلاصه اگه خواستی فیلم بسازی اینارو در نظر بگیر اینجور که تو گفتی من میرم کشکمو میسابم چرا آخرش میشه غذا خب هنر اینه دیگه عشق میخواد والا میشه بازار پوست فروشان محله چند آباد نمیشه بابا هزینه بازیگر حساب کن غذا و خلاصه الان آجر مزنش چنده بیخیال آجر الان آهن رو آهن بزاری میشه ساختمون چی میگی بابا من فکر کردم میشه برج نه الان سر نهایتش بتونی قلک بسازی توش ده تومنی بندازی بیخیال من رفتم برو خب من چکار کنم کجا میری همونجا که آهو لونه داره های بله کجا دقیقن آهو چیه الان گربه ها هم صنفی شدن  چجوری غذا بریزی نمیان دیگه چرا میگن این چیه ریختی یارو یک قطره روغن ریخته تو غذا گربه میگه میو میو نمیاد اصلان خب برا کلسترول گربه مفیده تازه گربه ها الان دیگه دسته جمعی میرن اردو کجا هر جایی که ساندویچ خور زیاد باشه بیخیال گربه الان آجر مزنش چنده راستی رفتی سلام برسون به کی آنتوان هیچکاک چی آنتوان؟ من به اسم شناسنامش میشناسم بچه ها میگن اسمش آنتوان بوده تغییر داده شده قلی نه اون هیچکاک نیست اون پرویز بوده نه جون شما رفتی به پشه ها سلام برسون من رفتمممممممممممممم

 ---

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

/پشت کمپوت کنکور/

پیرزن 90 ساله پس از 71 سال برای ادامه تحصیل به دانشگاه بازگشت

فرنگیس که خیلی دلنگیز میخواست فردا بره کنکور تو اتاق دست به هدفون داشت دقیقان کجایی رو گوش میداد که بابا پاتک زد تو اتاق . فرنگیس کتاب رو مثل فرفره انداخت بالا هدفون زیر تخت. بابا گفت داری انگلیسی بلغور میکنی تا فردا تمرین پیوسته کنکورو فتح کنی. گفت العجبا دقیقان همین بابا منتها یدستم فیزیک کوانتونومیو اون دستم لغات و ترجمه. تازه دو چشمم به کتابو دو دستم به قلم.پدر گفت احسنت چرا رنگت مثل گچ شده. گفت استرس کنکور دارم گوشی رو با پا زد زیر تخت خورد به دیوار ته تخت و اهنگ کجایی پخش شد بابا گفت گوشیت دقیقان کجاست. گفت بابا من دنبالشم اون ناپیداست. بابا سینه خیز شد رفت زیر تخت. گوشی برداشت که فرنگیس کف دست بابا ریاضیاتو حل اونو دید گفت بابا اینا چیه گفت امروز رفتم با بیژن نهضت امتحان داشتم. دست پشت با اون دست بزور بسابو پاک کن. که فرنگیس دید بابا گوشی رو داد گفت بهش اهنگ خیلی خوبه گوش کن. ننه پرید تو اتاق گفت براتون غذا بیف حتی استراگانف درست کردم. که از بچگی دوست داشتم. بابا گفت تو که اول ازدواج گفتی کشک صورتی بشه بچگی دوست داشتی. ننه گفت خودم میدونم اما اینو بهت نگفتم.سوپ غاز بشه. خلاصه. نشستن بیف بخورن که دیدن استراگانفش زیاده. پف کردن صورتی مایل به بنفش شدنو. یکی دستش دوغ اون یکی قرقره. مسواک. خلاصه شب شدو همه خوابیدن غیر فرنگیس که خیلی دلنگیز داشت . آهنگ میخوند زیر لبی کنکورو من بلدم تستارو من بلدم. بابام برام عیدی داد یک زوج قلقلی داد. خوابش بردو کلاغ قصه ها فردا رفت نشست رو در صدا کردش. تا بیدار شد تا خواب نمونه.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

بیژن میخواد بره انگلیسی یاد بگیره


بیژن که خیلی فیلم میدید معنیشو نمیفهمید زد زیر پاکت تخمه گفت من میخوام برم تافل بگیرم

باباش گفت ماینیمیز 

بیژن گفت  چقدر ریز

که فهمید باید بره ثبت نام ترم اول

فردا شدو بیژن رفت دم یک موسسه زد داخل رفت داخل اتاق مربی هم نه مدیر

گفت مدیر اینجا تویی

گفت اوامرتون

گفت منم بیژن اونی که میخواد تافل بگیره

مدیر یه نگاه به بیژن انداخت گفت  سطحتون چیه

گفت سطح فول کنتاک

گفت خیلی بالایه برو بشین کلاس پایین

که بیژن فهمید درکش نکردنو رفت کلاس بالا نشست

بعد ده دقیقه که  معلم داشت درس میداد بیژن گریه کرد

مربی دید بیژن حالش گرفته هست گفت چی شده ای باغ امید کارت به اینجا رسید

گفت دیدم کلاس شلوغه تخته سیاه رو دیدم دیگه هیچی نفهمیدم

گفت سطحت اینجا بوده

گفت تو کی هستی

گفت من همونم که نازنینت بودم

فهمید یا خوابه یا معلم خیلی باحاله

گفت من میخام تافل بگیرم

گفت منم میخواستم بنز بخرم اما پیکان 47 الان دم درمه

گفت من رفتم ولی بدون بر نمیگردم

گفت رفتی درم ببند از کنار برو

گفت گفتو رفت

خلاصه بعد چند سال از تیزهوشان براش دعوت نامه اومد

در پاکتو باز کرد دید نوشته بیژن تو دیگه کی هستی

فهمید باید بره آزمون تیزهوشان بده

رفتو رفتو رفت تا رسید به درب خروجی چون اشتباه خیابونو رفته بود واستاد

که دید یه علف زیر پاش هست پاشو برداشتو گذاشت

دید آقایی با کیف سامسونت رنگو رو رفته اومد دم در

گفت تو کیستی ای سامسونت بدست

گفت من تیز تیز آخر هوشانم

گفت منم سرکنم

گفت عجب اومدی اینجا چکار

گفت اومدم ببینم گوجه کیلویی چنده

گفت عجب هوشی داری اونکه نوسانات داره میپره 

گفت من اومدم ببینم کی پنیر منو خورده

گفت عجب پنیر الان مزنه چنده

گفت نوسانات داره

که یدفه مرد کیف سامسونتی در کیفشو باز کرد پرید هوا اومد زمین

نشانی با دست گرفت روبرو

گفت میدونی در برابر کی ایستادی

گفت نه

گفت در برابر تیزهوشان میتیکمان

گفت العجبا القدرت حالا چکار کنم

گفت برو فقط نبینمت

گفت چرا

گفت کاری که تو با تیزهوشان میکنی کاریه که من با  زمبه و جمیعن نمیتونیم ضرب کنیم

گفت حالا فهمیدم کی پنیر منو خورد

گفت در ورودی کجاست

گفت ورودی خروجی نداره تابلو گذاشتن  گم بشی

گفت پس معمایی برا خودش

گفت حلش دست منه

میری خونه تلویزیونو روشن میکنی کانال 10 برفک داره

گفت رفتم من عاشق برفک نگاه کردن با تخمه هستم

گفت از کنار برو گم نشی

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

قلی و بیژن


قلی که دید بیژن سیستم برای ماشینش انداخته رفت دم سیستم فروشی گفت سیستم میخوام گفتند چه سیستمی گفت جوری که هر کی میشینه دیگه پیاده نشه. گفتند اد تو سیستم نمیخوای تو موج افکن میخوای گفت همین.کل ماشین بلند گو وصل کردند حتی تا اگزوز که صدا در میومد خواننده که میخوند ابتدا مغز راننده بعد مغز سرنشین و بعد حتی اگزوز هم صدای اکو رو پمپاژ میکرد.

که قلی رسید سر چهارراه اعمال قانون اومد کنارش زد کنار اومد بیرون گفت چی شده .گفتند تانک هستی یا ماشین.

گفت ماشین من فقط یک ضبط داره. گفتند یک ضبط با صد تا بلندگو.

قلی که سیستم به جونش بند بود گفت منو بکنید بزارید تو اعمال قانون اما ضبط منو از من نگیرید.

یا منو بزارید رو اگزوز بسوزم اما بلندگوهامو از من نگیرید.

قلی که بعد اعمال قانون دپرس شده بود رفت تو کنج خونه نشست و  فکر کرد هر چی فکر کرد فکری نیومد بصورت ابر به شکل قصه در بیاد بعد نشست فکر نکرد که فکری به ذهنش رسید گفت ذهن هم لجبازه.و بهش تو ابر گفت پاشو قلی  نگران چی هستی مدرسان با توست.تست بزن بخون بری تیم ملی.

قلی ذهنو پاک کرد با دستش کشید همچین پاک شد بعد نشست فکر نکرد که ابر شکل گرفت گفت قلی چه طعمی باشه هلو باشه یا انبه گفت بلند گو باشه ابر خودش پاک کرد گفت برو بابا ذهن تو که فقط بلند گو میخواد گفت اگه ابری واقعا مردی برام بلند گو بساز ابر گفت مگه گوشامو از سر راه آوردم.که قلی گفت مگه ابرم گوش داره.که بلندگویی بصدا در اومد گفت آهنگ درخواست کن که گفت عجب ابر سرکشی.گفت ده باند آهنگ تراک صدم.گفت تموم کردیم اما قدیمی داریم گفت چی. گفت گلپونه های دلم گل های بابونه .گفت نه اون نمیخوام گفت جدید چی دارید گفت ابر  فقط مجاز داریم گفت مثلان گفت گلپونه های صد و بیست چهار گفت اینم همونه گفت نه فرق داره گفت چطوری گفت  تند میخونه بعد آروم میشه.گفت خب رو دور تند نزنید. گفت تفاوت رو حس کن.گفت ابر مجاز برا ما اومده.گفت قلی  کلان غربی شدی.گفت نه غربی نه غربی فقط غرب اروپا.گفت دقیقان کجا گفت جیبوتی.گفت غرب کجا گفت هر جا.گفت پس  قلی پاشو گفت چرا گفت اگه غرب برا تو جیبوتی هست ابر هم میتونه برات تراک دیگه پخش کنه. که باز گلپونه ها حالت تندتر پخش شد و یدفه گل پامچال بیرون بیا پخش شد.گفت اه چقدر متفاوت هست. گفت مهم اینه که جیبوتی برات غرب هست حالا گل پامچال هم برات متفاوته.

که یادش اومد بلندگوهاش نیست. و گفت من شکست عشقی خوردم.گفت بلندگو شکست عشقی هست. گفت هر کسی عشقی داره قلی هم عشقش بلندگو هست.

که بیژن زنگ زد گفت قلی خبر داری چی شده گفت نه. گفت بلندگو اومده که وسط آهنگ با آدم حرف میزنه گفت چطوری گفت بلندگو نیست که خود حرفه میگه منو بخر اما اگه بردی پس نیار. گفت بیژن  سیستم فروشی زدی گفت آره تو زیر زمین خونه دو تا سیستم دارم یکیش عالیه. گفت کدوم سیستم گفت سیستم دارم تا دو ساعت راحت کار میکنه اما بعد دو ساعت راحت میسوزه.گفت اون بزار دم کوزه.گفت یکی دیگه دارم وقتی میخونه  صدای عجیبی داره.گفت چطور گفت خرابه اما تو باور نکن.گفت بیژن صداقتت منو به خرید سیستم دوم انگیزه داد. برام با پیک بفرست منم به حسابت نصفشو میریزم.گفت مثلان چقد گفت هزار تومن هزینه نصف پیک نصف خیلی کم.بقیشم تو برا من بریز گفت چطوری گفت برا اینکه سیستم خراب نفروشی.منم لطف میکنم میخرم.چون سیستم خراب منو یاد سیستم درستم میندازه.

گفت نه قلی سیستم اونقدر داغون نیست. فقط باید هفتصد خرجش کنی هفتصدو ده ازت میخرن.اونم بخاطر اینکه زحمت کشیدی هفتصد خرجش کردی.گفت کی میخره گفت خودم منتها مراتب باید ده تومن بقیش رو قسط بندی کنی .اونم برای اینکه بتونی به قسط آشنایی پیدا کنی و برات درس زندگی بشه. میدونی قلی بابام میگه تو بهترین دوست برای رفقایت هستی چون به اونها شیوه زندگی رو یاد میدی. قلی گفت بابات چند وقته مرخص شده گفت از کجا گفت از هرجا .گفت فکر نکن بیژن زیاد فکر میکنی تو هم مرخص میشی. گفت جای فروش سیستم خراب بیا تو کار  جدید گفت چکاری گفت برو مغازه بزن گفت خب گفت قشنگ تزئینش کن گفت خب بعد حسابی مغازه رو تمیز کن بعد بشین یک میز بزار بعد که میز گذاشتی میبینن اهل کاری میگن بریم از بیژن خرید کنیم. بعد میان داخل مغازه میبینن هیچ چی نیست که بخرن فورا معروف میشی  گفت چطوری گفت سوژه میشی دیگه.الان مردم نیاز به شادی دارند تو هم میشی سوژه شادی مگه بده.گفت منم برات یک پیشنهاد دارم گفت چی. گفت برو تو صف بانک عابر بانک به ایست هر کسی  خواست پول بگیره با صدای بلند بگو پول چرک دسته چرا چرک دستو با خودتون میبرید بزارید من چرک هاتونو پاک کنم.اونها هم میزارن تو پاک کنی بعد کم کم چرک دست میشه پول و تو میشی کیف پول. گفت این عابر بانک که میگی تو کدوم شهره بیژن فکر کرد گفت یکی از کشورهای عربی.گفت اونجا الان حس گرفتن پول ندارن.تو میتونی نقش عابر بانک بشی.گفت نه بابا اینها تبلیغاته استکبار جهانیه. والا کجا حس ندارند پول بگیرند.گفت نه این کشور شهرش خیلی پولدارن.اتومبیل میزارن استادیوم برن مسابقه فوتبال نگاه کنن خلوته تازه.گفت یعنی اگه اونجا نقش  عابر بانک هم بشی پول توشه.گفت نه بابا شایعه هست.گفت من کاری میکنم اونها بیان برا من عابر بانک بشن گفت چطوری گفت این دشتو نگاه کن من این دشت رو تو بیست سال میکنم غرب ایران در خاورمیانه دور.کاری میکنم از  لس حتی جلس  بیان اینجا. گفت چطوری. گفت من بلدم.تو رو میکارم وسط دشت هر کی ببینه فکر میکنه موجود فضایی هستی.همه میان برا دیدنت.گفت من کجام شبیه فضایی ها هست. افکارت بیژن افکارت خیلی فرا زمینی هست.الان مزنه آجر میدونی چنده.مزنه سیمان.بهتره تو رو بکارم مگر اینکه تو رو ببینن بیان فکر کنن فضایی هستی.تز هم که بدی کسی شک نمیکنه.تازه پول نفتو در خونت نمیارن که میارن وسط  دشت خود نفتی تو.تازه پول نفت که بیارن تو دشت اونها باور دارن که تو فضایی هستی.میدونی چرا چون تز های تو رو که ببینن انگیزه پیدا میکنن.که سرمایه گذاری کنن تو کشورشون چون میگن تو یه دشت فضایی تز داده.فکرشون آزاده فضایی رو ببینن براش هزینه میکنن.تازه ممکنه ممکنه ها با همون ذهن  آزاد رها برات سفینه بسازن بری پیش دوستات تو کره دیگه.اونجا همه چیز جور دیگست اونجا خیلی راحته. اونجا خودتی و خودت.تازه ممکنه یه نفر همینجوری رهگذری رد بشه تو رو ببینه فکر کنه که دنیا دیگه مثل تو نداره.البته گفتم اگه تنها تو باشی اون یک نفر رد بشه جان فدایی کنه خودشو در نظر نگیره. یا شکلش مثلان دو تا شاخک رو سرش باشه.بعد شاخک تو رو ببینه که نداری فکر کنه تو فضایی تغییر ژنتیکی هستی. بعد تازه سودش میدونی کجاست. اونجاست که میگن نگاه نکن شاخک نداره ولی تز داره اونجا هم هر چی بگی اون نمیفهمه فکر میکنه تو جوری میگی که حرفت قابل ترجمه نیست. چون تزهاتم با تزهای فضایی جور در نمیاد.یعنی فضایی هم که بخواد تز های تو رو  عمل آورنده کنه. باید بفرسته به سیاره دیگه. یعنی اینقدر تکی.آخرشم ستاره دار فضایی میشی دیپورت میای زمین.یعنی تو فضا  هم اینجوره وضعیت اقتصادی الان مزنه یک  ساخت مغازه شاخک فروشی تو فضا از زمین گرونتره. چطور مگه.چون اونجا یارانه نمیدن که بشه باهاش شاخک فروشی زد.اینجا یارانه میدند میتونی باهاش مغازه ای که تو خیالت هست بزنی.اگر جمع کنی میز وسط مغازه رو بخری مشکلاتت حل میشه.چون مهم خشت اوله خشت اول که بیاد درست بالا تا ثریا نه اما تا خرید اقلام بعدی مثلان لامپ مغازه پیش میری.اگرم پیشرفت کنی میتونی گام بعدی تولید داخلی رو رو غلطک بندازی تولید خارجی کنی.چطوری. داخلی فکر کن خارجی بیندیش.فضایی نگاهت باشه.همه چی رو خود بخود غلطک میفته منتها غلطکه بدجوریه میدونی جای جلو رفتن له میکنه.مهم انگیزه آدمی هست والا بقیش پول نیست که بقیش اراده هست اراده کن بشین فکر کن برا خودت برنامه بچین خودش جذب میشه. جذبشم جوری هست چسب دوقلو هست هر چی فکر کنی جمع نمیشه که جذب میشه. اونم چطوری اونم با کشیدن آرزوهات. مثلان بکش  بینوه میشه ژیان.بکش اتوبوس میشه پیکان 47 بکش پورشه میشه وانت صورتی.اونم کنارش باید انگیزتو حفظ  کنی والا همونها هم پیدا نمیشه باید تصور کنی.خودت بتونی رویاهاتو به واقعیت تبدیل کنی مثلان ژیان نشد فرغون.پیکان 47 نشد پیکان پلاستیکی.دربش باز میشه گرونه ولی قابل حقیقت میتونه بشه.پلاستیکی نشد فلزی فلزی نشد بیخیال.پورشه رو تصور کن موشک تصور کن کاغذی.میشه ها.مهم اینه که آدم بتونه به آرزوهاش برسه اگه نرسید بتونه تصور کنه. مهم اینه که تصور کنه. حالا فکر کن تو یه دشتی آروم خیلی زیبا صدای رود میاد اما صدای بوق هم میاد برو جلو بوق بزن. واقعان من دیگه تلفنو قطع میکنم اما تو فکر کن وصله.مهم اینه که فکر کنی تلفن نیست موبایل هست مهم اینه که موبایل هست اما تلفنم هست. ببین چقدر متفاوت.برات آرزوی خواب های نفتی دارم. منتها در پیت نفتی.برات آرزوی دیدن خواب  زیبا دارم  اونم خوابی که تز توش نباشه بدون خداحافظی قطع میکنم تا بفهمی که هر پایانی آغازی برای شروع هست ببین چقدر مفهومی قطع میکنم...