حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

قلی و بیژن


قلی که دید بیژن سیستم برای ماشینش انداخته رفت دم سیستم فروشی گفت سیستم میخوام گفتند چه سیستمی گفت جوری که هر کی میشینه دیگه پیاده نشه. گفتند اد تو سیستم نمیخوای تو موج افکن میخوای گفت همین.کل ماشین بلند گو وصل کردند حتی تا اگزوز که صدا در میومد خواننده که میخوند ابتدا مغز راننده بعد مغز سرنشین و بعد حتی اگزوز هم صدای اکو رو پمپاژ میکرد.

که قلی رسید سر چهارراه اعمال قانون اومد کنارش زد کنار اومد بیرون گفت چی شده .گفتند تانک هستی یا ماشین.

گفت ماشین من فقط یک ضبط داره. گفتند یک ضبط با صد تا بلندگو.

قلی که سیستم به جونش بند بود گفت منو بکنید بزارید تو اعمال قانون اما ضبط منو از من نگیرید.

یا منو بزارید رو اگزوز بسوزم اما بلندگوهامو از من نگیرید.

قلی که بعد اعمال قانون دپرس شده بود رفت تو کنج خونه نشست و  فکر کرد هر چی فکر کرد فکری نیومد بصورت ابر به شکل قصه در بیاد بعد نشست فکر نکرد که فکری به ذهنش رسید گفت ذهن هم لجبازه.و بهش تو ابر گفت پاشو قلی  نگران چی هستی مدرسان با توست.تست بزن بخون بری تیم ملی.

قلی ذهنو پاک کرد با دستش کشید همچین پاک شد بعد نشست فکر نکرد که ابر شکل گرفت گفت قلی چه طعمی باشه هلو باشه یا انبه گفت بلند گو باشه ابر خودش پاک کرد گفت برو بابا ذهن تو که فقط بلند گو میخواد گفت اگه ابری واقعا مردی برام بلند گو بساز ابر گفت مگه گوشامو از سر راه آوردم.که قلی گفت مگه ابرم گوش داره.که بلندگویی بصدا در اومد گفت آهنگ درخواست کن که گفت عجب ابر سرکشی.گفت ده باند آهنگ تراک صدم.گفت تموم کردیم اما قدیمی داریم گفت چی. گفت گلپونه های دلم گل های بابونه .گفت نه اون نمیخوام گفت جدید چی دارید گفت ابر  فقط مجاز داریم گفت مثلان گفت گلپونه های صد و بیست چهار گفت اینم همونه گفت نه فرق داره گفت چطوری گفت  تند میخونه بعد آروم میشه.گفت خب رو دور تند نزنید. گفت تفاوت رو حس کن.گفت ابر مجاز برا ما اومده.گفت قلی  کلان غربی شدی.گفت نه غربی نه غربی فقط غرب اروپا.گفت دقیقان کجا گفت جیبوتی.گفت غرب کجا گفت هر جا.گفت پس  قلی پاشو گفت چرا گفت اگه غرب برا تو جیبوتی هست ابر هم میتونه برات تراک دیگه پخش کنه. که باز گلپونه ها حالت تندتر پخش شد و یدفه گل پامچال بیرون بیا پخش شد.گفت اه چقدر متفاوت هست. گفت مهم اینه که جیبوتی برات غرب هست حالا گل پامچال هم برات متفاوته.

که یادش اومد بلندگوهاش نیست. و گفت من شکست عشقی خوردم.گفت بلندگو شکست عشقی هست. گفت هر کسی عشقی داره قلی هم عشقش بلندگو هست.

که بیژن زنگ زد گفت قلی خبر داری چی شده گفت نه. گفت بلندگو اومده که وسط آهنگ با آدم حرف میزنه گفت چطوری گفت بلندگو نیست که خود حرفه میگه منو بخر اما اگه بردی پس نیار. گفت بیژن  سیستم فروشی زدی گفت آره تو زیر زمین خونه دو تا سیستم دارم یکیش عالیه. گفت کدوم سیستم گفت سیستم دارم تا دو ساعت راحت کار میکنه اما بعد دو ساعت راحت میسوزه.گفت اون بزار دم کوزه.گفت یکی دیگه دارم وقتی میخونه  صدای عجیبی داره.گفت چطور گفت خرابه اما تو باور نکن.گفت بیژن صداقتت منو به خرید سیستم دوم انگیزه داد. برام با پیک بفرست منم به حسابت نصفشو میریزم.گفت مثلان چقد گفت هزار تومن هزینه نصف پیک نصف خیلی کم.بقیشم تو برا من بریز گفت چطوری گفت برا اینکه سیستم خراب نفروشی.منم لطف میکنم میخرم.چون سیستم خراب منو یاد سیستم درستم میندازه.

گفت نه قلی سیستم اونقدر داغون نیست. فقط باید هفتصد خرجش کنی هفتصدو ده ازت میخرن.اونم بخاطر اینکه زحمت کشیدی هفتصد خرجش کردی.گفت کی میخره گفت خودم منتها مراتب باید ده تومن بقیش رو قسط بندی کنی .اونم برای اینکه بتونی به قسط آشنایی پیدا کنی و برات درس زندگی بشه. میدونی قلی بابام میگه تو بهترین دوست برای رفقایت هستی چون به اونها شیوه زندگی رو یاد میدی. قلی گفت بابات چند وقته مرخص شده گفت از کجا گفت از هرجا .گفت فکر نکن بیژن زیاد فکر میکنی تو هم مرخص میشی. گفت جای فروش سیستم خراب بیا تو کار  جدید گفت چکاری گفت برو مغازه بزن گفت خب گفت قشنگ تزئینش کن گفت خب بعد حسابی مغازه رو تمیز کن بعد بشین یک میز بزار بعد که میز گذاشتی میبینن اهل کاری میگن بریم از بیژن خرید کنیم. بعد میان داخل مغازه میبینن هیچ چی نیست که بخرن فورا معروف میشی  گفت چطوری گفت سوژه میشی دیگه.الان مردم نیاز به شادی دارند تو هم میشی سوژه شادی مگه بده.گفت منم برات یک پیشنهاد دارم گفت چی. گفت برو تو صف بانک عابر بانک به ایست هر کسی  خواست پول بگیره با صدای بلند بگو پول چرک دسته چرا چرک دستو با خودتون میبرید بزارید من چرک هاتونو پاک کنم.اونها هم میزارن تو پاک کنی بعد کم کم چرک دست میشه پول و تو میشی کیف پول. گفت این عابر بانک که میگی تو کدوم شهره بیژن فکر کرد گفت یکی از کشورهای عربی.گفت اونجا الان حس گرفتن پول ندارن.تو میتونی نقش عابر بانک بشی.گفت نه بابا اینها تبلیغاته استکبار جهانیه. والا کجا حس ندارند پول بگیرند.گفت نه این کشور شهرش خیلی پولدارن.اتومبیل میزارن استادیوم برن مسابقه فوتبال نگاه کنن خلوته تازه.گفت یعنی اگه اونجا نقش  عابر بانک هم بشی پول توشه.گفت نه بابا شایعه هست.گفت من کاری میکنم اونها بیان برا من عابر بانک بشن گفت چطوری گفت این دشتو نگاه کن من این دشت رو تو بیست سال میکنم غرب ایران در خاورمیانه دور.کاری میکنم از  لس حتی جلس  بیان اینجا. گفت چطوری. گفت من بلدم.تو رو میکارم وسط دشت هر کی ببینه فکر میکنه موجود فضایی هستی.همه میان برا دیدنت.گفت من کجام شبیه فضایی ها هست. افکارت بیژن افکارت خیلی فرا زمینی هست.الان مزنه آجر میدونی چنده.مزنه سیمان.بهتره تو رو بکارم مگر اینکه تو رو ببینن بیان فکر کنن فضایی هستی.تز هم که بدی کسی شک نمیکنه.تازه پول نفتو در خونت نمیارن که میارن وسط  دشت خود نفتی تو.تازه پول نفت که بیارن تو دشت اونها باور دارن که تو فضایی هستی.میدونی چرا چون تز های تو رو که ببینن انگیزه پیدا میکنن.که سرمایه گذاری کنن تو کشورشون چون میگن تو یه دشت فضایی تز داده.فکرشون آزاده فضایی رو ببینن براش هزینه میکنن.تازه ممکنه ممکنه ها با همون ذهن  آزاد رها برات سفینه بسازن بری پیش دوستات تو کره دیگه.اونجا همه چیز جور دیگست اونجا خیلی راحته. اونجا خودتی و خودت.تازه ممکنه یه نفر همینجوری رهگذری رد بشه تو رو ببینه فکر کنه که دنیا دیگه مثل تو نداره.البته گفتم اگه تنها تو باشی اون یک نفر رد بشه جان فدایی کنه خودشو در نظر نگیره. یا شکلش مثلان دو تا شاخک رو سرش باشه.بعد شاخک تو رو ببینه که نداری فکر کنه تو فضایی تغییر ژنتیکی هستی. بعد تازه سودش میدونی کجاست. اونجاست که میگن نگاه نکن شاخک نداره ولی تز داره اونجا هم هر چی بگی اون نمیفهمه فکر میکنه تو جوری میگی که حرفت قابل ترجمه نیست. چون تزهاتم با تزهای فضایی جور در نمیاد.یعنی فضایی هم که بخواد تز های تو رو  عمل آورنده کنه. باید بفرسته به سیاره دیگه. یعنی اینقدر تکی.آخرشم ستاره دار فضایی میشی دیپورت میای زمین.یعنی تو فضا  هم اینجوره وضعیت اقتصادی الان مزنه یک  ساخت مغازه شاخک فروشی تو فضا از زمین گرونتره. چطور مگه.چون اونجا یارانه نمیدن که بشه باهاش شاخک فروشی زد.اینجا یارانه میدند میتونی باهاش مغازه ای که تو خیالت هست بزنی.اگر جمع کنی میز وسط مغازه رو بخری مشکلاتت حل میشه.چون مهم خشت اوله خشت اول که بیاد درست بالا تا ثریا نه اما تا خرید اقلام بعدی مثلان لامپ مغازه پیش میری.اگرم پیشرفت کنی میتونی گام بعدی تولید داخلی رو رو غلطک بندازی تولید خارجی کنی.چطوری. داخلی فکر کن خارجی بیندیش.فضایی نگاهت باشه.همه چی رو خود بخود غلطک میفته منتها غلطکه بدجوریه میدونی جای جلو رفتن له میکنه.مهم انگیزه آدمی هست والا بقیش پول نیست که بقیش اراده هست اراده کن بشین فکر کن برا خودت برنامه بچین خودش جذب میشه. جذبشم جوری هست چسب دوقلو هست هر چی فکر کنی جمع نمیشه که جذب میشه. اونم چطوری اونم با کشیدن آرزوهات. مثلان بکش  بینوه میشه ژیان.بکش اتوبوس میشه پیکان 47 بکش پورشه میشه وانت صورتی.اونم کنارش باید انگیزتو حفظ  کنی والا همونها هم پیدا نمیشه باید تصور کنی.خودت بتونی رویاهاتو به واقعیت تبدیل کنی مثلان ژیان نشد فرغون.پیکان 47 نشد پیکان پلاستیکی.دربش باز میشه گرونه ولی قابل حقیقت میتونه بشه.پلاستیکی نشد فلزی فلزی نشد بیخیال.پورشه رو تصور کن موشک تصور کن کاغذی.میشه ها.مهم اینه که آدم بتونه به آرزوهاش برسه اگه نرسید بتونه تصور کنه. مهم اینه که تصور کنه. حالا فکر کن تو یه دشتی آروم خیلی زیبا صدای رود میاد اما صدای بوق هم میاد برو جلو بوق بزن. واقعان من دیگه تلفنو قطع میکنم اما تو فکر کن وصله.مهم اینه که فکر کنی تلفن نیست موبایل هست مهم اینه که موبایل هست اما تلفنم هست. ببین چقدر متفاوت.برات آرزوی خواب های نفتی دارم. منتها در پیت نفتی.برات آرزوی دیدن خواب  زیبا دارم  اونم خوابی که تز توش نباشه بدون خداحافظی قطع میکنم تا بفهمی که هر پایانی آغازی برای شروع هست ببین چقدر مفهومی قطع میکنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد