حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

فانوس-144

روزی دو مرد با هم روبه رو شدند یکی از آنها گفت این زندگی یک فرضیه هست.مرد مقابل گفت نه واقعی هست.مرد گفت بمن ثابت کن که این زندگی واقعی هست و من و تو حقیقتا هستیم.مرد گفت مشکل تو حل میشود گفت نه. اینو ثابت کن.گفت من ثابت میکنم هستیم در حالی که نیستیم.مرد تعجب کرد گفت چگونه هم هستیم و هم نیستیم.مرد گفت تو الان چکار میکنی.گفت من روزها مینشینم و به رو به رو زل زده و مزرعه ای را نگاه میکنم که اسم مزرعه دارد ولی خالی از محصول هست. مرد گفت من همان مزرعه را دارم و همان نگاه تو را منتها آن را کاشت و برداشت میکنم. پس مزرعه تو نیست هست و مزرعه من هست هست.آنچه نیست بی حاصلیست و آنچه هست حاصلخیز.بودن من و تو حقیقتا اینست که ما هستیم اما نیستیم.چون هست و نبودمان نیست شود چه حاصل در حالی که همین مزرعه من هم نیست.چون من خودنگر آن را مصرف کنم هستم برای خود هستم هست. ولی کسی را میشناسم که خیلی حقیقتا هست و اثبات کرده هست گفت آن مزرعه را نگاه کن روی ان مردی کار میکند که تراکتور ندارد. یک بیل و چند وسیله کهنه دارد.اما حاصل مزرعه اش را هم خود مصرف میکند هم میفروشد هم خوب باقی مانده آن را به فقرا میدهد.و دور ریختنی ندارد.چون نیت خوب دارد خیلی هست.اما آن سمت کسی هست که نیست.مصرف خود میکند و مصرف گرایی  فقط هست که باقی مانده محصول خراب شده را به فقرا میدهد او فکرش نیست هست و آن را افتخار برای خود میداند .حال آنکه آن محصول داده به فقرا حال آنها را خراب میکند پس حال خراب آنها نیست بودن او هست چون میخواهد ثابت کند هست اما نیست چون فکرش کوچک هست.و دلش کوچک.برای بودن دل بزرگدار که بودن ما همان فکر بزرگ ما هست.پس من اگر  خوب گویم و مثل او نشوم تنها گوینده خوبی هستم. ولی او دارنده و برازنده خوبی ها هست او که فکرش بزرگ هست.حال آنکه وسایل کهنه دارد. اما شکفه نمیکند.شاید کسی به او یک بیل نو ندهد.اما طلبکار کسی نیست.او کسی هست که میتواند آزمایش های زندگی را رد کند.حال آنکه در نهایت هم به بیل نو نرسد و وسایل نو میداند برای معامله ماده کار نکرده و نا امید نمیشود.چون اینگونه رفت خدا هم با او معامله نمیکند بلکه چون معامله گر نبوده و طلبکار حاصلی را به او میدهد که آن را لیاقت دارد و آن اطمینان به خدا نه در ورای ماده بلکه در  آنچه که یقین دارد خواهد داد.

فانوس-143

پس امری که از مسح می آید و میگویند قرار گرفت درون شخص.چی قرار گرفت روح القدس.قبل آن قرار نگرفته مسح نشده. بعد مسح میشود مسیح یعنی مسح شده خداوند. این مسح شده خداوند یعنی تعریف اسلامی آن که میگویند روح الله.الله به عربی.مسیحیان عرب زبان هم الله میگویند.شما بگویید خدای مسیحیان فرق دارد باید اثبات کنید برای غیر یا برای همانها.یا خدای ادیان دیگر.والا میشود حرف شما.اما اگر اثبات شد بله.والا میشود فرضیه. یا استنادات شما اگر قابل تمیز بود میشود قابل قبول همان خود و دیگران.من میگویم خورشید نیست اما شخص برود بیرون ببیند هست. میشود حرف من غلط. من بگویم خورشید هست شخص برود بیرون ببیند هست. میشود دیده درست.این مثال خورشید رو بکار میبرند برای اثبات  چیزی که قابل دیدن و اثبات هست.حالا برای خداشناسی در ادیان اول باید ریشه آنها را بیابید. مثال خدایان یونان باستان خدایان مصر. نماد ها. و... بعد بروید ان نماد ها را برابری بدهید. و باز ببنید معنی کلمات کهن را دو بخشی گفتن یا نه.مثال اهورا-مزدا-اهورا مزدا.مثال خدا- اهورامزدا کیست. یا تمام خداشناسی ادیان کامل شد.ارائه دهید تمیز آن و قبول آن با تفکر مخاطب.در اسلام الله را بالاترین خدا میدانند که توانسته بر عرش مسلط شود و خدایان دیگر نتوانند عرش را بگیرند.خب این از یک منظر شخص خداشناس در ادیان شناسی پژوهشی و غیر آن میشود  فکر کند یک حورص خدا مصری بوده که در اون سلسله نو از همه بالا دستش عرشو گرفته یا روی سر دست گرفته.عرشو دست گرفته.بعد حورص چکار کرده بر  قدرت خدایان هم زمان در خود گرفته قوی شده شکست داده. نو رو نتونسته شده نو بالاترین خدای مصر باستان.کهن.اصلان میدانسته جرات نکرده با نو در بیفته.چه اختیاراتی نو داشته که حورص نتونسته به مخیله قدرتش هم بخورد که بتواند جای او را بگیرد.خب در منظر اسلامی آن الله همان خالقی هست که همه عالم و غیر را خلق کرده.در منظر مسیحیت پدر نامند.یا قدرت داده به عیسی مسیح حتی در داوری ملکوت الهی.پس شما بخواهید مخصوصا با مسیحیان یا غیر سر مبحث خداشناسی بحث کنید.باید علم و دانش تمام تاریخ باستان خدایان معنی خدا گفتنو معنی امروزه قدیمو امروزه و قدیم یعنی تعریف علمی خیلی پایه دار که بتوانید ثابت کنید که یا یکی هستند یا نه.در کل منظر عقلی یک خدایی هست که از همه قویتره نتوانستن به مخیله آنها بگنجد که بخواهند او را کنار زنند.مثل تعریف امروزه ماده زمین. لشکری یا کشوری بخواهد حمله کند بنشیند فکر کنند بنشینند فکر کنند ایا میتوانند با ان تجهیزات به سمت لشکر و تجهیزات یا نیرو بروند که قویتر هست.پس مثال امر بر سر مسئله حالا مسح مسیح شناسی .پس  در مسیحیت تثلیث گویند یعنی ارتباط سه با هم پدر پسر روح القدس.تعریف اسلامی آن بخواهید بدهید تا روح الله رو میتونید بدهید.چون روح خدا درون مسیح عیسی بن مریم آمد.مسح یعنی مسیح میشود شخص.یعنی مسح شده.حالا عبری ماشیح. آیا همه ماشیح ها پیشوا میشند یا منجی.میزان مسح.حالا در تعریف اسلامی بگویید مسیح عیسی بن مریم هم خداست پذیرش نمیشود اما بگویید روح الله پذیرش میشود چون روح خدا.چون این روح تفکیک میشود با خود خدا میشود روح الله نه خدا.اما در مسیحیت سه خدا و یک خدا.در ذات خود خدا واحد هست اما در هر دو هست. این میشود روحی غیر روح القدس.یعنی خدا قادر هست یک ایجاد ارتباط کند با  همان ظرفیت شکل که در ان هست. اما در اسلام چون گویند خدا الله نادیدنی هست مثل یهود با پرانتز از نظر معنوی.نمیشود. اما مسیحیت یک اتحاد سه را در نظر میگیرد که یک خدا توانسته دو دیگر را خدا کند اما با یک قابلیت قوی. چون میگویند خدا محدود نیست و میتواند هر کاری که بخواهد کند در ارزیابی درست. در اسلام الله عظیم هست اما عظمت الله را گونه ای که کسی جرات نمیکند تعریفی غیر آن بدهد به الله. چون مسائل خاشاک یا کندن از جا. و امورات مثال سخت کیفر میدهد اما بخشنده هم هست.در حالی که شما حزقیال کتاب یا کتب یهود بخوانید خوف شاید بگیرد شما را که خدای یهود یهوه هم خوفناک برای  آنهایی که غضب او را بر انگیزند هست.پس ببینید اینها تعاریف دارد در ادیان.گفتمان که میشود تا جایی که میشود تعریف در ان دین تبدیل کرد گفت.بیشتر چون منظر کفر میشود در ان دین شخص میگوید پذیرش نمیکنم.اما شما توانستید ارائه دهید حداقل.آنها هم به شما رائه میدهند. شما هم پذیرش نمی کنید بسته به کتابتان.چه گفته.اینجا مخاطب گفتمان دو حرف را شنیده خود تمیز میدهد بر اساس شناخت که تمیز کدام هست استدلال کدام میشود قبول کرد.پس در مسیحیت پدر را با قابلیت آنکه پسر را قابلیت داد میتوان اینگونه در نظر گرفت که قابلیت پذیری در اعتقادات مسیحیت بر اینست که یک خدای پدر مینامند که توانسته پسر را قابلیت بدهد و خود حتما دارای قابلیت ها هست.اما همین عیسی مسیح در اسلام میشود  پیامبر.چون مسیح بنده ای بود این گفتار به عیسی مسیح هست. آیا.گویند بلی.نه روح القدس.چون نوع بیان مشخص میشود.مثال  مسیح عیسی بن مریم را تصلیب نکردند.مشتبه شد. حال مسیح دارد عیسی بن مریم دارد و آنجا لفظ شناخت در نوع بیان باید در نظر گرفت کلام شناسی.نوع بیان شناسی.بنده ای که قدرت داده شده. که بتواند مردگان را زنده کند پرنده ای از گل بسازد پرنده جاندار شود. مجسمه پرنده شود.قدرت برکت داده شده.و حالا رسول پیامبری رسیده منظر اسلامی پله پله و آیات که خوانده شود یعنی  گفته میشود در اسلام حضرت عیسی مسیح علیه السلام.بنده ای بود برکت داده شد و قدرت داده شد روح القدس تقویت کردیم نبی  هست و معجزاتی به اذن خدا میکرده.شفا میداده غیر...اما در مسیحیت تعریفی متفاوت داریم.از اینکه حضرت نمیگویند میگویند عیسی مسیح.پسر خدا.خب دو میلیاردو هفتصد حالا کم و بیش آن رویشو ریزشها در ادیان هست.اما تعریف مشخصه تثلیثی ها که بسیار زیادند بسیار این تعریفو دارند.حالا شاهدان یهوه که جمعیت آنها هم زیاد هست زیاد هست آنها اسلامی تر با عقاید اسلامی هستند.اولان دارند میگویند شاهدان یهوه.یهوه در عبری در دین یهودیت اینها یعنی یهوه خدای ملی اسرائیل و حالا ملی امریست و گستره آن در تعریف آن.در مبحث خداشناسی.خب سوال پیش می آید چرا نگذاشتند شاهدان مثال شاهدان پدر.شاهدان مسیح.شاهدان عیسی مسیح.شاهدان یهوه. خب بالاخره بسیار فعالند و تبلیغ خود میکنند. آنها هم تبلیغ خود فعالیت های خود.پس تعریف تبدیل به شناخت برای شخص مناظره کننده دین دیگر شد ارائه. آنها هم ارائه. باید تعریف و آن را گفتن دهید. خب شخص گوید کتاب شما رو قبول ندارم یا تحریف شده. طرف مقابل یا گوید آری یا میخواند یا نه قبول ندارد.بر من از کتاب من حکم کن.اینجوری کامله ان میشود مناظره اسلام و مسیحیت نیست میشود مناظره اسلام با تو هم اسلام.چون خواهد از کتاب آن گوید که میشود دو فکر با هم. در حالی که در قرآن و اختلافات بین ادیانو و غیرواینها و حالا همه یک جور نیستند. باید یا تبدیل به تا جایی که ارائه شود یا ارائه کامل شود دو طرف ارائه دهند تمیز آن مخاطب.کدام قویتر از دین خود میداند کدام استدلال پذیرش مخاطب غیر بشود یا همان افراد.اینجوری نتیجه میشه. دو سمت از یک فکر ارائه دهند فقط مخاطب گیج و طرف مخاطب گوید اینم که حرفهای اونو میزنه پس دو دین نیستند یک دین هستند.نیاز مناظره چیست.

فانوس-142

تمیز شما از سخنان اشخاص تمیز گیرندگی ذهنی باشد که خوب را از بد آن تمیز دهد.اگر شخصی صد در صد منفی بود و تاریکی تمیز خوب در ازش نیومد کنارش بگذارید.از تفکر خود.

پس در مقابل تاریکی شناخت حربه های تاریکی را باید فهمید.شگرد تاریکی را.همه تاریکی ها از بد عمل کردن  دیگران تاریک نشدند.آیا دورست که آنها هم منافع کار داشته باشند.دور از ذهن.در حالی که از نظر خود راه درست را پیش گرفتند.

در یک گفتمان شخص مخالف اصلان بدون هیچ دینی. یا دین برگشته.نباید تصور کرد حرفهای گل و بلبل فقط شنید.آستانه صبر.باید بالا باشد.والا نقطه جوش میبرند و بعد نتیجه میگیرند.دو عقیده مخالف.گاهن نقدها دارند که تند هم باشد.دلیل اعتقادات شما رو قبول ندارند.2-آدمها متفاوت هستند. 3-آموزه ها چه گفته به آنها.4-سنجش میزان همه در نظر گرفتن ها هست.گفتمان رسانه ملی با گفتمان رسانه مجازی.خط قرمزها.خط قرمزها نیست. اما وجدان هست.پس شاید شما سخنی گویید که در نظر آنها همان حرف باشد محترمانه. آنها هم همان حرف.پس خط کش باید درست باشد. تمیز آن اینست که ببینیم حقیقت چیست. کدام طرف گفتمان نه برای پیروزی عقیده برتری خود بلکه با هدف متعالی با فهماندن با فهماندن به زبان همان عقیده بتواند به آن شخص بهترین چیزی که میشود گفت را بدهد به تفکرش.خود تمیز میدهد او.اگر نشد یا آن عقیده ندارد در خود دفاع. بسته به دانش آن شخص. و توقع از ان شخص هست.اگر شخصی عالیه در ان دین باشد توقع بالا میرود.مراتب دارد.اما گفتمان باید امری را به مخاطب بدهد بالاخره.(بدهد یعنی تفکر شخص.)

پس مسیح شناسی مهم هست در حالا منظر گفتمان که بتوانید مسح را بشناسید. مسیح را بشناسید.روح القدس را بشناسید.قابلیت روح القدس را بدانید. فرق روح القدس با جبرئیل را بدانید.مسیح و روح القدس. مسیح از کجا می آید. شخص چگونه مسیح میشود.آن همان روح القدس هست.یعنی روح القدس مینشیند درون. یا حالا تعریف دیگر آن مسح میشود مستولی میشود.یعنی روح القدس مینشیند درون.مسح درست و سالم.مسحی هست که مسح کننده آن درست باشد. مثل امام جماعت در دین اسلام که پشت سر آن میگویند بخوانیم یا نخوانیم.میخواهد به شما روح القدس را وارد کند بعد شخص خود روح القدس ترک کرده باشدش.یا اصلان ترک نکرده باشد.اما میزان ان مهم هست در شخص.بعد طرف بگه خب اشکال کار از کجا هست.از پایه.پس یا باید مسح دوباره یا تمعید بشود یا نه خود را قوی کند در کلام. در راه درست. اگر از پایه عالی بود که چه عالیتر.مثل شخص برود پیش یکی بخواهد مسلمان بشود. شخصی که مقابلش هست فرد تاریکی باشد . تاریکی میخواهد انتقال بدهد به شخص مقابل.اما قصد سختگیری در مسائل نیست. بحث سر مسائلی هست که پایه هست.والا میشود تمعیدو گرفت. شهادتین رو گفت خود را اگر ندانستید شخص واجد الشرایط آن هست.و اگر درست قرار دادنش که چه عالی.این مراتب دارد در کلیسا یا مسجد یا کنیسه.اما از لحاظ کلی اگر  خوش اقبالتر بودید مسح شما یا غیر چه عالی شخص خوبتر.والا مسح بدون شخص مستقیم آیا شخص میداند که آن شخص باید حضور داشته باشد.خدا کند شخص حاضر ناظر در آنجا شخص مراتبات عالیه افضل آن دین باشد. این دیگر میشود بالاتر از ذهن یا نرسیدن به تمام آن اما هیچ چیزی نزد خدا غیر ممکن نیست و حتما خدا بخواهد در این مسائل هم نقصی باشد بر طرف کند میتواند چون خدا قادر و توانا هست.

فانوس-141

معرفت شناسی و معرفت افروزی دو اصل در اهدای آن و گرفتن آن در برخورد متقابل هست. اگر این هدیه را دادید و عکس آن را گرفتید شما آنچه در خود دارید را هدیه دادید و طرف مقابل آنچه در خود دارد را داده اگر بر عکس آن بدهد درون خود را داده.و اگر همان را بدهد خصلت خوب را درون خود داده.حرف تنها نماد اصل نیست رفتار و همسان بودن با آن نمودار روش برخورد و نشان اعتقاد و فکر و اندیشه هست. اگر خوبی بخواهید خوبی دریافت کنید در آنچه شما دادید اگر بد هم دریافت کردید شما اصل خود را تغییر ندادید بلکه رضایت خدا را کسب کردید.در این رضایت خداوند به شما بهترین پاداش را میدهد و آن پاداش کمال شما در سمت پروردگار  خوبیهاست. که شما را به شناخت و کمال برتر در آنچه خلقت هست میرساند خلقت خداوند قدرت خداوند هر چقدر عظیم هست. قدرت خداوند در اینکه بهترین راه را در هر چه مصلحت اوست برای شما باز میکند و در این خیریت خدا شما هر کجا باشید در دستان امن خدا هستید چه بمانید چه نمانید به یک اصل که خداوند اعتماد هست رسیدید آنهم با دانایی در آفرینش و خلقت. کسی که به خدا اعتماد کند هر چه از او رسد نیکو به او رسد و هر چه سخت باشد حکمت داند هر چند همه سختی ها از جانب خدا نیست. بلکه سختی که خدا به شما میدهد در راهی هست که تاریکی در آن هست. پس اگر روشنایی بر تاریکی غلبه یافت هر چه رسد از جانب خدا نیکوست. و هر آزمایشی از جانب او نیکوست. و هر چه از بدی تاریکی رسد صبر انسان در مقاومت با آن نیکوست. و هر چه خدا بخواهد نیکوست.

کج فکری-فکری که همه چیزهای راست را کج میبیند.یا نوعی جدل در کج کردن وارونه کردن حقیقت.کج فکری نوعی کج اندیشی نسبت به خیلی مسائل هست. فکری که کج اندیش هست حتی گل زیبا را با سفسطه کج میبند.اما فکر راست آن را اگر کج باشد راست بینی میدهد نه میشکند نه کج برداشت میکند بلکه فکر درست همه امور بد را خوب میکند مرحم میشود و همه امور کج را با استدلال قوی درست میکند.کج فکر میشکند بدتر میکند.و جای مرحم هر امر کج اندیشی کرده و کج را میشکند تا درست شود اما بدتر باعث کجی میشود.یعنی روشن بینی درست از امورات.روشن راست بینی هر چه هست یا کج نکردن بیشتر یک نوع ذهن مثبت.

 خلاف جریان شنا کردن-در اموری که غلط هست خوبست در اموری که درست هست غرور هست.

روح های بزرگ تفکرات بزرگ هستند-روح بزرگ یعنی روحی که متعالی شده باشد آنقدر آرامش بخش هست که تاثیر بسیار وسیعی در زندگانی ها یا پیرامون یا وسعت زیاد دارد.تفکر دانش و خرد دانایی تفکرات رشد یافته و درست بین و درست تحلیل

خارها خفه کننده کلام میشوند اما برای مراقبت از راه فانوس شدن مهم هست زیرا خار و گل نه.درخت هست.در رشد درست درخت زنجیره مقاوم لازمه هست تنفس درست از حفظ درست.

حقیقت مثل اینست که راه بهشت شود راه بهشت شدن دو چشم باز بر حقیقت هست و جهنم ذهن بسته پر از برزخ پر از تاریکی پر از آتش و تعصب.

روشنایی یعنی حس کنم باید روشنا دهنده شوم. سن و سال در دغدغه هست سن و سال عدد هست تفکر عدد را میشکند کودکی بزرگسال و بزرگسالی کودک مهم تفکر بزرگ هست نه اعداد.

ماشین زمان که جلو ببرد یا عقب ببرد این تنها فرضیه هست بر چیزی که اصل آن را نمیدانیم.انتقال لازم نیست تولدی نو باید در تفکر بشود والا  گذشته و آینده یکی میشود.

من یا تو از گذشته آمده یا از آینده فرقی ندارد مهم کشف حقیقت گذشته توسط شخص نیست نور ماه پنهان نمیماند اما آیا همه آن همانست حقیقت یعنی رسیدن به اصل آن نه فرضیه فقط.

گذشته ای ارزش دارد که حال بهتر از گذشته شود والا برگشت به عقب  تونل زمان یا جلورفتن فرقی ندارد کی به آن مرحله که از برزخ ماده برهیم.اما این خواسته خودخواهانه ای میشود.

در ذهن انسان دو تضاد هست تضاد بین من و منیت شکستن چون شکست ما میشود برای شکستن من و ما شدن زنجیره باید شد زنجیره داوطلبی از روشنی خواهان و روشناگر شوندگان.

من بالاتر من پائین تر من درونش هست.تفکر بالاتر  هست که خواهان بوده و خواهان رشد دادن پذیرشگر اگر نخواهد ظرفیت تفکریش نکشد ارزش اصلی بر  تفکر میشود نه من میگویم برترم.

ذهن بسته مدام حمله میکند.ذهن باز مدام تدافع میکند. ذهن بسته روخوانی فقط دانستن بدون علم کتاب را فخر میدهد ذهن باز میداند چه کلام میگوید و ذهن بسته خرابتر میکند کلام را.

اگر تمام سواد به مدرک بود الان گلستان بود جهان.سواد مدرکی همراه با کسب علم .روخوانی پس دادن.فراموشی.اما ذهن عاشق علم میجوید عقل شما مدرکش چیست.

وزن کشیدن انسانها اگر شد معیارش وزن طلا کشیدن میشود مادی صرف.وزن انسان به چیست .ارزش انسان به چیست.گوهر شناس میداند ارزش اصل انسان را.

همه حقیقت پنهان در حقیقتی هست چون حقیقت ها باز شود حقیقت روشن میشود.اگر ظرف حقیقت بسته یا کم باشد حقیقت پنهان یا خطا میزند اما حقیقت اصل  تو در تو هست.که روشنایی اصل میدهد.

چه بسا ظرف تو خالی که دورش پر باشد چه بسا ظرف پر که دورش خالی باشد.پر درون انسانها چه خوبست که پر از روشناگرها شود که در  آن راه سختی هست اما روشنایی در روشنایی هست.

دور را پرکردن از ذهن بسته نگاه داشتن یعنی من بهشتم فقط بقیه جهنم.اما ذهن درست پر میشود اطرافش از افرادی که قرار هست کار مفیدی کنند نه فقط شاید بشوند دور شیرینی جمع شدن؟

پس دور شیرینی باز شیرینتر میروند جمع میشوند.اما آنی که درست تربیت و تعلیم کرد و روشناگر تربیت کرد کمال تفکر و پری درون حفظ معنویت باعث میشود اگر معیار شیرینی نداشته باشی تفکر نجات بخش  داشته باشی.

شما به گذشته خود رسیدید خب با هر اسمی که درست روش بزارند آیا گذشته دور ریخته شود یا ارزش آن بشود به که بودم یا که هستم و قرار هست چه کنم برای بهتر شدن از گذشته.

خب رسیدید به گذشته با هر اسمی درست که روش بزارند تاریک بودید باز هم تاریکی را انتخاب میکنید یا روشنایی.یا همین زندگی با گذشته تاریک.خواب غفلت ذهن را بازکردن مهم هست.

اولین مشخصه در یک دین یا هر اسم روی آن مشخصه کتاب های آن هست.وقتی کتاب دو دین قاطی هم ضمیمه شد.باید خط کتاب های خود را روشن کنید والا برداشت میشود از آن دین بر آن دین.

یک پیرو یک دین باید بداند که در دینش چه گفته شده.والا گفته دیگری را قبول بر دینش میکند.دین خود را بلد بودن باید مطالعه باید تفکیک باید دانستن باید شناخت داشتن بشود.

شناخت شخصیت های دینی.دوم شخص دین.و شناخت احکام در کتاب همان دین.حکم درست.شناخت کتاب.شناخت زمان آیه شناخت چرایی آن و شناخت بخشش یا نه.اینها در یک دین تعریف دارد.

یک دین ایا دین خشونت هست یا نه.آیا احکام مال آن دین هست.آیا حکم کننده از کتاب حکم میکند.آیامیداند کتاب چه گفته.یا نه خود یک پیامبر هست که از همان دین حکم میکند در حالی که آن دین پیشوا دارد.

در یک دین گفته بشود لا اکراه فی دین و توضیحات بعد.مهم اینه که راه از بیراهه مشخص بشود.بت پرستی از غیر آن اگر رفتارها بشود رفتارهایی غلط چگونه میشود راه از بیراهه روشن شود.

اگر عیبی در خود باشد بعد دیگری را گوییم آن کار را نکن اول باید عیب خود را بر طرف کنیم بعد عیب دیگری اول صیقل خود بعد روشناگر شدن.پذیرش روشنایی مهمه.رفتار هست که عاشق(عشق معنوی) میکند شخص را.

شخص مصون از خطا نیست اما اعتراف اولین راه هست بر خدا آدم اعتراف چه کند خدا میداند.شخص امروز تا کی مصون هست.آنهم با ان شرایط.پس خدا اطمینان کامل هست.

یه جوجه از لانه تا پرواز باید پر زدن را بلد بشود والا میفتد.چگونه میخواهیم پر بگشائیم اما پرواز را نیاموزیم.تفکر دو بال فرض کنید تفکر کوتاه تفکر عمیق.فکر را عمیق کنید.جسم مال ماده هست.

اونهایی که به راحتی به شخصی گویند تو شیطانی آیا میدانند شیطان چیست .برای یک شیطان پرست افتخار هست بهش بگویند شیطان.اما یک شیطان میدانید چه میکند.پس راحت نگویید.

افزایش دانش.افزایش دانستنی.افزایش ملزومات.شناخت.افزایش معلومات.بله خوبست ذهن پر شود از معنویت. اما پیکار با تاریکی نیاز به شناخت دارد.

یک شخص رسیده به معنویت .حالا در سطح عالیه آن باشد وجودش خیریت هست. نجات دهنده میشود نه غرق کننده. اگر این را ندانید فرق تمیز دچار مشکل میشود.

اگر خداوند که تعبیر عشق کامل نام ببرند بخواهد با خط کش خوش آمد فلانی کار کند یا بد آمد فلانی اقتدار خدا پس چه؟طرف هر جنایتی کرد گوید خدا عشق هست میبخشد.چه نسخه حل کننده ماده ای.

شستشوی مغزی اطرافیان ذهن بسته غافل از مقاصد شخص.مثل این میماند اشخاص آن جهان گویند فلانی بیا مارو نجات بده.شخص میگه منم دستم بسته بدتر از شما هست.

شناخت روز افزون.کسب دانش.کسب تجربه.کسب درون شناسی.همه کسب کردن ها در راه هدف.هدف متعالیه.هدف درست.هدف شخصی هدفی نجات دهندگی مادی شخص دارد.هدف عالیه در راه نجات بیشتر یا جمعی.

عکاس-حسام الدین شفیعیان - حسام الدین شفیعیان

فانوس-140

شخص نجوینده,شخص نکوبنده,شخص نجستن یاب خوابنده.اما شخص جوینده.کوبنده.جستن کننده.نخوابنده ذهنی.با اولین و دومین دهمین شاخک های فکریش  به جوشش می آید و دنبال میرود تا بیابد.و در این یافتن هست که افزان و به حقیقت میرسد.اما حقیقت هست که نجات انسانی در آن هست. غیر آن خواب فکری هست. و خواب فکری کسی را بی نیاز نمیکند.اما روشنایی فکری باعث کمال و حقیقت طلبی و رسیدن و مرحم هست.در این امر  اگر غفلت شد در آن غفلت هست که حقیقت از دست او میرود و این خسران هست.نقصان را بر طرف کردن. مرحم شدن.و وسعت تفکر.بهترین امر حقیقت هست. حال یک پرتقال نمیتواند نارنگی باشد. یعنی نارنگی نارنگیست و پرتقال پرتقالست.این حقیقت هست. اما نارنگی پرتقال هست و پرتقال نارنگی  آنچه ذهن برای خود به خیال بسازد هست فایده ندارد چون حقیقت همانست که هر چیزی اصل خود هست نه اصل آن بزور اصل دیگر شدن.اما در اتحاد نارنگی و پرتقال میشود به مزرعه ای رسید که هر میوه ای خوش و نیکو باشد و در این نیکویی مفید.چرا مثل پرتقال نارنگی زده شد برای اینست که میوه در برداشت خود همان هست که برداشت میشود . اما میوه ای برداشت درست میدهد که درست برداشت شود. برداشت غلط حتی  گل را در نگاه فقط خار میبیند. درخت را بیهوده. خورشید را بی فایده.نگاه درست و دقیق حتی خار را زیبا. علف هرز را زیبا و بیهوده را با مصرف میبیند.اما مصرف آن در هرز بودن آن نیست.بلکه در آنست که همانست.علف هرز نمیتواند گل آفتابگردان باشد اما علف هرز هم زیباست. این نگاه ما به پیرامون خود هست. و الا زیباترین آن زشت و زشت ترین آن هم بیهوده هست.اصلان تفکر مثبت خلقت را بیهوده نمیداند.و تفکر منفی حتی حقیقت را بی فایده میداند.پس در حقیقت درست راه یافتن درست و در راه یافتن درست رسیدن درست هست.

پس در امری اگر حقیقت درست در بیاید گیجی در آن نیست. مثال اینست که شما بتوانید درست ترین حل مسئله را بدهید..درست ترین مسئله حل آن در آنست که یک کتب با دقت خوانده شود.معانی و زمان ها و تاریخ آیات قبل و بعد آن در نظر گرفته شود.و بعد تاریخ شناسی.کتب شناسی.و فهم آیات میتواند جواب دهنده باشد. خداشناسی.و روح القدس شناسی.دریافت کننده روح شناخت دارد.اما آنکه درباره امورات شناخت نداشته باشد آنچه ارائه بدهد گیج کننده میشود. حالا الهیدانان یا هر سمت معنوی.در هر دوره تاریخی.باید جواب را به نسل ها بدهند و الا این امر باعث سردرگمی و حتی انحراف میشود.و حتی بدعتی میشود که در آن نزاع هست.بدعت یعنی امری غیر کتاب را ارائه دادن و بعد سر حل آن هم نتوانستن حل کردن آن یا راهی جدید بدون پاسخ به آنها.اما شناخت میگوید خداشناسی و بعد روح شناسی. روح القدس شناسی. مسیح شناسی.منجی شناسی. تاریخ . و نماد شناسی.در هر دین حدیث شناسی.نمیدونم آیات شناسی. تاریخ آیات.سبط ربط شناسی.فکر و اندیشه در امورات.پاسخ به شبهات. چالش ها.مسائل مهم.مسائل دینی ادیان شناسی.ادیان شناسی. فهم هر امری که بوده.و فهم هر مسئله از نشانه ها شناخت کامل آن دین.حقیقت پنهان نمیماند هر گونه گونه ای فاش میشود. و هر حقیقت توسط حقیقتی دگر.حقیقت ها یکی هستند. اما شناخت و کتب. و آنچه کتب میگویند.تفسیر درست کتب.تفسیر آیات.تفسیر های تمیز داده شونده. و موعظه ها. و سخنرانی ها همه قابل تمیز هستند و هر عالم. دانشمند دینی.معنوی. و...درباره امورات یک دین میتوانند راه بگشایند.و کلیت پازل جواب بدهد.

تعصب اندیشه ای میگوید من فقط و اعتقاد من فقط.روشنفکر روشن دل و روشن بین میگوید تمیز بدهیم. نمیگوید من فقط.زیرا تعصب دو حالت هست. تعصب اندیشه ای که من فقط درست میگم. تعصب نفع در آن.دو حالت هر دو حالت بد هست. تمیز دادن یعنی ای انسان خداوند به تو تفکر داده. خداوند به تو قدرت تمیز دادن داده. بشنو. بخوان. ببین. خودت انتخاب کن.درست نبود بگذار کنار.پس خرد داده دانایی هست تفکر هست. خداوند نمیگوید من تو را برای مصرف گرایی منافع خود میخواهم خداوند جان تو را دوست دارد.خداوند بنده های خود را دوست دارد. حال با هر اسمی بگذارید و صدا کنید خداوند را.دو تا خدا که نداریم یک خدا داریم.که همه ادیان واحد میدانند آن را. حتی مسیحیان هم میگویند یک خدای واحد اعتقاد داریم غیر این گویند یعنی حرف خود را تغییر دادند که. یک خدای واحد بشنو ای اسرائیل خدای ما خدای واحد هست.در کتاب مقدس تایید رسمی مسیحیت هست.پس یک خدای واحد داریم.حال در زرتشتیان اهورا مزدا. در اسلام. الله.در مسیحیت. پدر آسمانی.حقیقت دوتا که ندارد حقیقت یکی هست.در یهودیت یهوه.حالا منظر تثلیث اینها جای بحث گفتمان توضیح خود آن دارد در مسیحیت. اما اصل آنچه گفته میشود در کتاب مقدس انجیل هست بشنو ای اسرائیل خدای ما خدای واحد هست.این را تفسیر کنید.درست.چه در میاید .واحد.یعنی خدای واحد معنی واحد و بعد آیه

واحد-  که معنای واژگانی آن یک و یکتا است.


29  عیسی او را جواب داد که اوّل همهٔ احکام این است که بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما خداوند واحد است.

فصل 12-انجیل مرقس/فصل 12-29/

.یا مثلان زرتشتیان اهورا مزدا گویند. خدا.الله -خدا-یهوه-خدا.عبری. باشه. عربی باشه پارسی کهن باشه. زبان خاص باشد. زبان کهن باشد.زبان های مختلف خدا خدا هست دیگر.خداشناسی مهم هست.مهم اینست که انسان چشم گذاشت نفس آخر روح جدا شد روح بسیار تکمیل هست بسیار پیشرفته.قدرت روح از تن جدا شود. شناخت کامل حقیقت هست آنجا اگر غیر آن گفته باشیم. مسئول خود گفته هاست و گفتن ها.و اگر درست اندیشه به انسانها داده باشیم. خود خیریت خود و آنهاست.با خدا شوخی نمیشه کرد. خداوند مهربانست اما همه چیز دست خداست. قدرت دهد بگیرد. افزان کند. کم کند. و اعمال انسان سقوط کند صعود کند. صعود دهد سقوط دهد.خداوند  بینایی معنای آن همه اینها را برایش بسیار آسان هست. پس عاقبت بخیری دهیم تا عاقبت بخیر بشویم در هر دین در هر اندیشه تفکر درست به دیگری.

روزی مردی یک شمع روشن کرد و فکر کرد این شمع مگر میتواند یک خانه را روشن کند. بعد نفر دوم در آن روشن کرد و نفر سوم. و نفر چهارم.از آن روشن کرد. شد یک روشنایی وسیع.این یعنی زنجیره یک کار.روشنایی خوبست. پس نفر بعد دید روشنایی خوبست و روشن کرد.تمیز داد روشنایی لازم هست.و لازم هست.نفری تشنه شد آب خورد و دید خوبست. لازمست. خاک پاک ماندن خوبست.تمیزی خوبست.خاک از چه بهر پاک ماندنش خوبست که علمی آن را جستن کنیم.هر چیزی که لازمه حیات هست حفظ آن خوبست.اما حیات به نحوی خوبست که حیات دیگری خاموش در حیات ما نشود بلکه افروزاننده حیات دیگری شویم.شمع روشنایی فکری او شویم.تشنه یافتن جستن او شویم. کمک بر هم.یک گیاه در خاک میرود رشد میکند آب لازمه آن هست.خاک کخ زده یا خاک تمیز.خاک تمیز. حیوانات در این چرخه حیات زندگی میکنند.انسانها هم زندگی میکنند.چرخه حیات ادامه دارد.پس حیات یک درد در انسان همان درد در حیوان تحمل میکند.خوبی کردن خوبست. سلامتی همه را خواستن خوبست.اما سلامتی که در چرخه سلامت نگهداشتن همه چیز هست خوبست. تاریکی  بد هست تاریکی ذهنی بد هست. تاریکی ذهنی تاریکی  جنایت هست. تاریکی ذهنی تعصب بیجا و خشونت هست. تاریکی خشونت خاموش میکند.مثال صرفه ماده گرایی انسان در مصرف من.حال اگر کسی خواهان افروزاننده شدن حیات هست بد تمیز داده شود این یعنی خواهان مرگ خود و تاریکی هستیم.خواهان تاریکی تاریکی پسند هست. اما مرحم مرحمت میشود مرحم میکند. خود برتر بین را کنار گذاشته و ما در لذت از آنچه افراد در کاری میکنند میشود. کنار نمیزند. خاموش نمیکند. بلکه همچون لذتی که خود از موفقیت میبرد در دیگری میبرد. جهان بسیار بزرگ هست کوچک نیندیشیم. وسعت فکر خود را بالا ببریم جا برای همه هست.

زنجیره انسانی از یک محیط کوچک شروع میشود و به محیط بزرگتر روند پیدا میکند. و بسط و ربط و سبط آن یک جامعه میشود. بی تفاوتی بدترین چیزست.حتی از کوچکترین امور شروع میشود تا نجات جان انسانها.اگر  بی تفاوتی ریشه کند. انسان تبدیل به آدم ماشینی میشود به بهره برداری نظام سرمایه داری کالا هست آدم میشود. جان انسان. جیب انسان میشود مایه دستاویز آنها.اما اگر انسان زنجیره انسانیت شد. جای مصرف ارزش خود را در خود و دیگری میابد و رشد میدهد. والا  آدم مصرف گرای دیگر سود دیگری میشود. جان او مثال بازی میشود. جیب او ارزش او. و همه چیز مادی میشود. در این نگاه در زنجیره کالا قرار میگیریم. آن وقت در این زنجیره حتی برای نسل شما برنامه ریزی کالایی میکنند.اما شناخت خود پیشینه خود. دریافت ارزش های فرهنگی. معنوی. و حفظ آن هست که یک حرف و صد حرف برای عرضه در درستی بر جهان پیدا میکند. والا تمام آن ربایش و تاریخ فراموش. و کم کم آنچه که نمادهای ارزش و افتخار جهانیان هست تبدیل به فراموشی. تحریف. و از بین رود یا گرفته شود.اما این در مصرف گرایی صرف اتفاق می افتد جای همه چیز کالا میشود.نگاه مادی با چرخه مادی رشد میکند و تمام امورات را در بر میگیرد در این چرخه شما بی تفاوتی . یک زندگی جهانی جنگ. کشتار.و بدی را تجربه میکنید. هر انسان یک قدرت فکر در افزایش دادن آن دارد. و تاثیر جهانی میتواند داشته باشد.

اولین راز در شناخت اینست برای برنده شدن فکر خود نیامدیم بلکه برای  نجات انسانها آمدیم که این نجات خود ما در همه را بر میگیرد. اگر فکر برنده شدن باشیم به اصل بعد این زندگی که هیچ همین که الان هستیم هم اعتقاد نداریم. زیرا برنده شدن یعنی من برترم غرور از ابلیس هست. و خشوع و تواضع انسانی برترین هدیه دربرابر خوب خواستن. مهربانی. دوستی. و شناخت حقیقت هست که ما را به سر منزل درستی میرساند.در شناخت درست حقیقت اگر رفتیم سختی هست اما در آن رسیدن هم هست. خرد و دانایی در تمیز دادن و سختی در آن در نمودار روشن کامل آن هست.اگر مسیر همواری را بدون خستگی برویم که در آن استراحت باشد فقط. زمانی که به قله میرسیم آنقدر استراحت هست. اما میزان استراحت مهم هست. خواب ماندگی بد هست خواب ماندگی غفلت بد هست. قله در رسیدن به خواست خدا خوبست.اگر خدا پشتیبان انسان نباشد همه کارهای او سقوط هست. اما اگر خدا پشتیبان انسان شد هر کاری که با درستی خرد و بینش درست صورت گیرد با خواست خدا پیش میرود.توقع اینکه تاریکی در بر روشنایی حمله نکند سخت اشتباه هست. تاریکی بر روشنایی میشورد. اما سلاح دفاع انسان سلاح ایمان هست. که آن گارد ایمانی پس میزند تاریکی را.اگر درختی بنشانیم و مواظبت از درخت نکنیم درخت میخشکد. اما درختی بار درست میاورد که در مواظبت باشد.فکر درست نگه داری درست میخواهد و  درستی بر نادرستی پیروز میشود زیرا درستی در انسانها تمیز داده میشود ذهن میپذیرد هر چند تمام سد ها در آن باشد چون یاری خدا رسد همه آن ناچیز میشود اما تک نگری من نگری افتادن هست. خوبی وسعتی هست بسیار زیاد و خساست بدیست. وسعت روح در خوبی خواستن اول آرامش خود فرد هست .