حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

فانوس-129

پس خارج از قضاوت خود رهبران دینی وقت که گویند مثال دالایی لاما روح بودا در او هست.و یا پولس رسول را میگفتند خدا به شکل انسان در ما نظر یافته رهبرو انگار پاپ مانند میدانستند حال که پولس تغییرات در مسیحیت ایجاد کرده بر اینکه انجیل دیگر کسی بیاورد اناتیما باد یا چوب معروف که تنبیه نامیده میشود نمیدانم سختگیری ها و تغییرات آسان گیری های باز زیاد.یشوعا ناصری را لحاظی آسان گیرترین و سخت گیرتر شاید تصور کنند.که انجیل کلام عیسی هست اما روح القدس مگر در رسولان نبوده خب عیسی هم بوده اصلان یوحنا در مکاشفات عیسی را دیده دیگه پاهایش برنج صیقلی میمانست و  حالا باز سه شاخه میکشند در مکاشفه که نماد یهودیت هست.نماد دین یهود حالا ستاره و سه شاخه ستاره ربط به داوود نبی ستاره داوود .که در تصور این نماد گاهن زیر پای گذاشته میشود در راهپیمایی ها چون نماد دولت آن کشور میدانند و از سمتی گفته میشه خاخام ها هم همه دولت ها را قبول که همه ندارند خاخام دولتی مگر یا خاخام دولتی دینی که حالا اصلان خود سر مباحث پوششی و مسائل دیگر مشکلات در آنجا زیاد هست درگیری خاخام ها با دولتیون حمله خاخامو کارد پشت بدپوشش در انظار عمومی اینها بهش میگن دولت و دین یعنی دولت رویه دیگری دارد اما دین به خاخام ها چیز دیگه میگه.فشار بین المللی هم به دولت ها.مثل سنگسار که دیگه یهودیان اجرا نمیکنند اما در تورات هست.تورات شامل 5 جلد کتاب هست.خب پس اینجا دولت حالا جدید یا قبل آن سنجش بین الملل میشود قضیه اینکه اسرائیل در زمان داوود شد همان باز اسرائیل سر نبرد  کینگ داوید با جولیات جالوت هست که پیروز شدند دوباره قدرت اومد دست اسرائیل پس مسئله خیلی قدیمیه.چه تاریخ پادشاهان چه سموئیل مزامیر مباحث زندگی داوود هست.حالا زندگینامه تر ان در کتب های تاریخ پادشاهان سموئیل هست.مثال استان جلیل ناصره خود مختار فلسطین مباحث قدرت و قسمت اسرائیل خوانی فلسطین خوانی هست.چون سیستم دینی با دولتی هماهنگ نیستند درگیری میشود وقتی هم هماهنگ تر بشود معمولان مثل الان اعتراضات مباحث اقتصادی میشود.بین الملل یا سیستم جهانی از بعضی احکام و بازگشت آن با شخصیت شناسی نزدیکی  روابط دولتمندان با سیستم دینی خوب آگاهند.جاهایی که از دستشان در برود زیر یک چرخه میدانند چگونه کار کنند.در حالی که چرخه ها هم از هم اختلافات دارند.جامعه شناسی.سیاست شناسی .قدرت در جهان.سیستم مالی جهان.همه نظام تشکیلات قدرت را شامل میشوند که دین میشود شاخه کی باشه کی نباشه یا اگرم باشه چگونه سد شوند.خب البته در ادیان حالا اسلام میگند رافت اسلامی.مسیحیت بخشیدن یا بخشیدن گناه نمیدانم در ادیان نامها نامند.هر جا بخشیدن شامل شود نامها فرق میکند دیگر.والا با سیستم برخورد غسالخانه راه میفتد با این سیستم شناخت جامعه شناسی.خب کتاب چی میگه فلان سنگسار فلان چشمشو در بیاریم بندازیم اونور حالا تفسیر به امر اینکه معنا مثال هست.فلان اعدام.فلان شلاق.میشود چه کرد سریع چه کرد سریع.اون خاخام. کشیش. معمم حوزه علمیه که روحانی مبلغ شاخه های مختلف کارگیری میشود جامعه را نمیشناسد.فلان در دین مسیحیت فلان در دین فلان فساد مالی شد کتاب چی میگه دولت چی میگه.چون هرج مرج سنگ رو سنگ بند نمیشه رو همون دولت واتیکان شیوه چوب پولسی  شائول طرسوسی  جایی یک سمت آزادی در مسائل جایی فلان.اما کتاب میگه دزدی نکن قتل مکن و... انجیل.پس کتاب بگه رعایت بشه دیگه. همون فصل پیش گفتیم که چوب نگهبان یا خود نگری .خس باید از چشم خود دربیاوری تا در چشم دیگری نبینی دیگه خس رو در چشم دیگری ببینی در خود ارزیابی نکنی بیفایده هست.چون خود کنترل کنی  در باب دگری اثر کنی.مثلان اشکال در ازدواج در کشیش ها در شاخه ای اعتراف. گناه.حالا مسائلی.باید نظم اخلاقی رعایت شود که نشود قوز در پشت.داستان ریز و جزئیات مثال داوری که نشسته گوش کنه ریز و جزئیات که گوید بخشیده شدی.نماینده مسیح نماینده در میزان روح در شخص و پاپ شدن کار روح القدس تایید هست.شخصی میزان روح درونش کم باشد مسیحایی او واویلا هست حالا پدر پسر روح القدس. پدر شناسی رکن شناسی تثلیثی ها.غیر آن که تثلیث پذیر نیستند در شاخه ای اینها باز مسائل خودشون جمعیت کمی هم نیستند.خیلی هم اونا هم فعالن.تا باز شدن مسائل منجی شناسی ادیان و شخصیت شناسی تفکیک شخصیت ها. و خداشناسی خدایان باستانو روند جلو رفتن آن.چرایی حکم به احتیاط به مسیحا در فریسیان صدوقیان علت ریز مسائلی تنها منجی شناسی نیست مباحث فریسی متعصب خطرناکترین نوع تفکری هست که شوخم میزند در هر دینی که حزب فریسی دینی باشد.میمانند فریسیان و دین.که باز طبق درگیری سر مسائل متعصبانه میماند فقط کتاب دین.رفتار فریسی خیلی آن سمت بیفتد صدوقی ازش در میاد میشه دولت و دین امروزه یهود .خب طرفداران صدوقی و فریسی میشوند باز شاخه اصلاحگرا و شاخه سختگیرانه آن مقید به ریز شریعت را اجرا کنند.از توش در میاد حمله به مردم.حمله دین گریزی حمله لجبازی بیشتر.میشود 2000 سال پیش  که میدویدند سنگ بدست تا زنند مجدلیه را با سنگ اما خود بودند در گناه و خواستار سنگ زدن.تا کشند در گناه آن را طبق شریعت خود در شریعت مجرم از گناه.توبه افکنده شد مجدلیه از آن شد توبه و موعظه کننده اصطلاح امروزی راهبه کشیشه ای شده بود که وقف مسیحیت شده بود.بر صلیب عیسی گریه کنان خم گشته قامت از آه و ناله از آن.خب مبحث تصلیب در اسلام و مسیحیت دو مبحث اختلافی هست که ماصلبوه در قرآن صلیب و دار کشیده نشد.صلبوه: صلب: دار زدن. «ما صلبوه» عیسى را به دار نکشیدند.

مَا صَلَبُوهُ(به صلیب نیاویختند)وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ اینجا جایی هست که عیسی را هم عیسی بن مریم و هم مسیح عیسی بن مریم مینامد در قرآن.تنها نمیگه عیسی ابن مریم مسیح را هم استفاده میکند.«مسیح» در لغت یعنی کسی که با روغن مسح شده باشد مسیح در آب و نشستن روح همچون پرنده سفید بر او تمعید گرفت از یحیی نبی با روغن مسح نشد.داوودبا روغن توسط سموئیل مسح شد شاوئل در زمان داوود با روغن مسح شد.روغن روی سر روح بر او مستولی گشت.گفته نشده که روح همچون پرنده ای سفید از بالا آمدو بر آنها نشست .مستولی تسلط روح بر بدن توسط مسح به میزان و شخص مسح کننده بستگی داشت.سموئیل را نبی میدانند در یهودیت.میزان نگهداری بسته به خود شخص در شائول ترک کرد در داوود ماند. در مسیح در تصلیب  الهی چرا مرا ترک کردی. چون گفته میشه پسر انسان را بالا میکشید نه عیسی بگوید مسیح را استفاده کند یا عیسی میگوید پسر انسان.چرا در لحظات آخر میگوید الهی مرا چرا ترک کردی و قبل آن و محاکمه یا شکنجه نمی گوید.در حالی که شکنجه بسیار سختی هست نمی گوید در تصلیب هم سخت در آن لحظات رو به تمام شد میگوید.پس مسیح عیسی روح القدس ترک گفته آیا یا پدر آسمانی.خب در قرآن لفظ مسیح برده میشود میشود مسح خب گفته میشود در موعظه ای که نمیشود هم ترک بشود از هم .مگر مسیح خطاکار بوده. خب مگه نمیگند خطایای آنها را گرفت به خود.جای ما به صلیب رفت.پس تقصیر از عیسی به معنای مظلوم کفاره گناهان چه میشود.کفاره گناهان که گفته میشه به خود گرفت تازیانه خورد صلیب شد میخ زدند.دستانش پاها.و استخوان نشکست قبل آن که دو دزد را بشکنند ساق پا برای تسریع در جان کندن دیدند مسیح تمام کرد یا هفت کلمه پایانی که تمام شد. ای پدر روح خود را به دستان تو میسپارم.پس با یک روح زنده بوده.طبق الهی چرا مرا ترک کردی تثلیث هم  جور در میاد. الهی رکن سوم.هر الهی که رکن یک نمیشود.اصلان در انجیل پدر از من بزرگتر هست. یهویان میگفتند خود را با پدر برابر ساخته.کلام چیز دیگه میگه .هر که مرا دیده پدر را دیده.حالا طبق خداشناسی در اسلام میگویند روح الله روح القدس الله نمیگند.میگند روح الله -روح خدا.میگند در انجیل برنابا یهودا اسخریوطی جای مسیح رفت تصلیب یهودا خودشو قبلش دار زد.اصلان پدر اینها را ببخش از چه نوع کلامی هست نمیدانند چه میکنند.به دزد وعده فردوس دهد.دزد توبه کار .چه حوادثی در تصلیب رخ داده بود که در بعضی اناجیل تعریفاتی مشابه متغایر هست البته غیر تاییدی ها.یا تاییدی ها.همین امر میشود شک در لغب در برای منجی دیگر در اسلام که پسر انسان امام زمان عج هست. یا مثلان مسیح عیسی همان مهدی اسلام هست.در حدیثی که حالا راوی آن را برای علت هایی شخص واجد الشرایط نمیدانند.خب مگر کاتبان قرآن همه علیه السلام بودند.کاتب نوشتارنده.آن زمان میزان سواد طبقه درس در نوشتن را برسی کنید تا کاتبان کی بودند از یهودی بوده تا و...خب در چهار انجیل مسیح عیسی تصلیب شده.خیلی هم عیسی میگفت پسر انسان را تصلیب میکنید.نمیگه عیسی مسیح پسر خدا یا غیر را تصلیب میکنید.بعد میشود نگاه به آسمان انتظار منجی اسلام از آسمان آمدن.یا نمیدانم قضاوت مسیح روی زمین هست یا آسمان. داوری چه زمانی پسر انسان بر ابرها میاید.داوری مسیح زمینی هست.مسیح که گفت نیامدم تا کسی را قضاوت کنم یعنی نحوی در زمین داوری قیامت راه بندازم.زمانی می اید که مردگان صدای او را میشنوند یعنی چه؟ ربوده شدن در ابرها با مایی که زنده باشیم یعنی چه؟ اینها همه زمان قیامت داوری را میگوید دیگه تعریف در ادیان حالا مسیحیت.باز با احادیث شیعه جور در نمیاد که مهدی از اسمان گفته شده می آید آیا؟نیست در حدیث.معیار سنجش منجی شناسی در هر دین همان دین هست تطبیق با دین دیگر میشود از توش آسمان.خود رسولان عیسی مثل هارو براشون شرح میداده.یک جایی رفته بودند هر که جسد مرا بخورد.یک برداشت فکر کنند ادمخوار مگه بودند که جسد بخورند.
عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما میگویم اگر جسد پسرانسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خودحیات ندارید.هر که بدن مرا بخورد و خون مرا بنوشد، زندگی ابدی دارد و من در روز آخرت او را زنده خواهم ساخت.انسان تنها محض نان زنده نیست کلام از جسد فایده نیست روح هست که زنده میکند.اتحاد در یک بدن و یک روح شدن چون اتحاد شد مکشوفیات و مکشوف و شک شبهه نشود. یعنی  روشنایی را بخورید نه تاریکی را.و در شما ساکن شود  زنجیره.در یک.اتحاد.یا در قرآن رفت به آسمان یا در مرقس رفت به آسمان در نهایت بعد بین شاگردان بود که این در انجیل مرقس هست نهایت امر 
19  و خداوند بعد از آنکه به ایشان سخن گفته بود، به سوی آسمان مرتفع شده، به دست راست خدا بنشست.
So then the Lord Jesus, after he had spoken to them, was taken up into heaven and sat down at the right hand of God.

After the Lord Jesus had spoken to them, he was taken up into heaven and he sat at the right hand of God.


When the Lord Jesus had finished talking with them, he was taken up into heaven and sat down in the place of honor at God’s right hand.

But Yeshua Our Lord, after he was speaking with them, ascended into Heaven, and he sat down at the right side of God.

The Lord, then, indeed, after speaking to them, was received up to the heaven, and sat on the right hand of God;
After talking with the apostles, the Lord was taken to heaven, where God gave him the highest position.
..
Majority Standard Bible
After the Lord had spoken to them, He was taken up into heaven and sat down at the right hand of God.

...
در انجیل لوقا هست 
51  و چنین شد که در حین برکت دادنِ ایشان، از ایشان جدا گشته، به سوی آسمان بالا برده شد.
در انجیل یوحنا نیست
در انجیل متی نیست

 خب سه روز بعد زنده شد. در بعد تصلیب در
این سه روز رفت و آمد.هر چیزی جنبه مثالی آسمان گرفته شود دلیل بر از آسمان آمدن نیست که مهدی مثال گویند از آسمان بیاید.هر چند هر چیزی نزد خدا ممکن هست اما تعریفات منجی در ادیان معلوم هست.باز در شاخه ها تفاوت دارد.در اسلام.سید المهدی در اسلام.یا منجی در مسیحیت عیسی مسیح در بودایی ها بودایی پنچم. در زرتشتیان سوشیانت. یهودیت ماشیح .مثال در یهودیت ماشیح رو بشر خاکی با علم بالای تورات علوم دینی و مشخصه ها که گفته بودند مسیح در اسرائیل ظهور کرد خاخام یهودا شنادا در واقع  نگفتند عیسی مسیح چون عیسی مسیح رو قبول ندارند به عنوان ماشیح خودشون گفتند همون ماشیح خاخام شنادا هست هر دوره ماشیح میتواند برای انها باشد بر توانایی یک شرط علم تورات کتاب تورات.خب حالا مبحث بدن مرا بخورد خون مرا بنوشد . در یک بدن و در یک خون از حالا بعضان زخم های مسیح در افراد مثل پادره پیو و... از زخم ها یا تحمل مصائب در یک بدن.مثال خوردن یکبدن و پس دادن حتی خون و سوراخ دست در پادره پیو در خود حیات ندارید یعنی اتحاد در یک بدن شدن را کسب کردن.بعد خیلی مسائل حل میشود. حتی برای توما که گفت خوشبحال کسی که ندیده ایمان بیاورد و خب رفتند و ایمان آنها قوی شد.حالا در وصف ترجمه ها.چه در ادیان برگرداندن به زبان فارسی نوع ترجمه.معنا از اعتقاد به آخرت زنده ساختن یعنی زنده ساختن در بهشت چون جهنم مردگی خواب هست چون بخواب رفتن مرگ هست انگار کسانی که خواب بودند و قصد زنده شدن نداشتند و حالا در آخرت تاریکی اعمال در خواب بیدار نشدن میمانند که زنده از بهر نجاتی نبودند نیستند چون که هستند زنده از مردن شدند در هاویه چون مرده ای بهر خفتن شدند.چون ندانستند  ارزش  خود  خود را باختند در خواب لجاجت در تاریکی چون روشنایی را دشمن داشتند بهر تاریکی خفتن داشتند یعنی اخرتی که زنده زندگی یابند را در تاریکی مردن در غفلت های خود.چون غرور بر خود داشتند چون چشم باز کردن تاریکی را یافتند.خب اصل اعتقاد شیعه امام زمان عج 1187 سال دارد.چون جوان 35-40 ساله.متولده سامراء عراق 255-عیسی مسیح 2000 سال پیش روند از مصر به سمت بیت اللحم بزرگ شده ناصره به خطابه ناصری عیسی ناصری.یشوعا عیسی مسیح عمانوئیل.عیسی مسیح عیسی پسر خدا.عیسی در اسلام عیسی بن مریم. عیسی مسیح.عیسی روح الله.حالا کلمات عبدالله.رسول خدا.عبدالله بنده خدا بود که نبوت نبی گویند.در مسیحیت عیسی مسیح گفته میشود حضرت عیسی گفته نمیشود در بین شاخه های اصلی.مخصوصان شاخه های تثلیثی.حالا هیچ نبی بی حرمت نباشد جز در وطن خویش خانه خویش.هر که نبی گوید اجر نبی هر که انگار دوران ها را گفته.از معلم خوب. تا بنده خدا. عبدالله.عیسی مسیح.عیسی روح الله.و...حالا در مسیحیت پدر را خیلی ها غیر الله میگویند یعنی مسیح را بنده یا عبد  الله نمیدانند و پدر اسمانی را غیر الله میدانند.و اتحادیون شاخه هایی در ربط اتحاد و غیر اینگونه.اختلافات زیاد هست.خب این در ادیان اختلاف هست طبیعی هست در قرآن گفته شده که همه را یک امت واحد قرار ندادیم این مسائل.مثلان در ناسوتی حالت غلام بخود گرفت خادم چون پیشوا مثل غلام پدر گویند. چون عربی مسیحیان الله را واژه ای جایگزین ندارند.حالت که آنجا هستند جلال اول افرینش را ببیند در کتاب مقدس.جلال پدر در جلال پسر.و...

فانوس-128

کتاب حقیقت چیست/فانوس/ کتابی هست که در آن به حقایق و درک اسرار و هستی پی خواهید برد.از آنجا که حقیقت امری بسیار گسترده از حقیقت ها هست.و گذر از واژگان به واژگان نوتر هست یا همان اما در درون حقیقت باز حقیقت هایی پنهان هست که لایه های حقیقت نام گذاری بر باز شدن فندق و مغز فندق هست. شما وقتی فندق را نگاه کنید و پوسته آن  فقط  چیزی هست که فایده ای ندارد اما وقتی فندق را شکستید و مغز فندق را میل فرمودید به مزه و اصل  آن پی میبرید.ترس از حقیقت به چند علت هست حقیقت تلخ و شیرین هست.حقیقت منافع و مصالح بردار نیست و حقیقت چیست به نه چرخه قدرت جهان و نه دست در بدست به آوردن آن کار ندارد زیرا کتمان حقیقت ها کسب قدرت در شبکه هرم جهانی هست که برای آن تلاش میکنند تا اذهان به سمتی رود که چرخه بخواهد نه نظام آفرینش و حالا خداشناسی و حقیقت خدا و خداها چیست در فصل اول باز شدنش زود هست زیرا تا مغز فندق را نشکنیم به درون آن نمیرسیم.و تحریف کجا هست و برای چه میگویند تحریفات هست یا خدا در ادیان و امر خدایان چیست این باز شدن میخواهد که با خواندن کامله کتاب به اصل آن میرسید.رسیدن به حقیقت مثال تفکر باز و بسته هست تفکر بسته بی فایده هست سپر دفاعی آن ساختار نه همش درون ریزی ریختن در آن هست نه نصفه پر لیوان درون ان آیا ریخته شده یا همان نصفه تمام رسوب کرده به همه تفکر انسانها.خب پس اگر 70 درصد پر شدن تفکر  50 آن نیمه پر و بیست آن هم ارزیابی شود میشود صد پر آن.اما وقتی  جایی برای حلاجی در آن نباشد تعصب جای آن را گرفته.تعصب نصف خالی یا حتی سی آن میتواند تعصب خشک و جای حلاجی خشونت بار داشته باشد.گذر از تعصب خشک و خشونت گذر از واقعیتی هست که ذهن با کسب حقیقت درست و بدون گارد سپر به ارزش ذهنی خود بگوید قدرت تمیز دادن دارم.زیرا باور دارم اما اگر باور نبود به کلیت باید از صفر تاصد آن پر شود پله پله.ابتدا حال اگر دین ندارد شخص دینی انتخاب کند با تفکر و مطالعه و تحقیق.حال اگر نخواست دین پذیرد منصفانه با تفکر خود تمیز دهد.خواه در هر دوی آن ممکنات قبول نیافتن حقیقت جای میگیرد.اما در ذهن روشن بین ذهنی که سیگنال ها را دریافت میکند خورد و بازخورد هست. جایی که اصطلاحا سپر دفاعی فعال میشود در ذهن باید بگذارد تا سپر دفاعی به سپر تمیز دهنده رسوخ کند. تمیز دهنده آن را بخواند و کد ها درست در آید یا نه.پس حقیقت مرحله ای هست که حقیقت خواه آن را مرحله مرحله تقسیم میکند و خواه با سپر دفاعی ذهن برخورد داشت میتواند درست آن را دریابد حال صد آن درست باشد هشتاد آن را بپذیرد بیست آن یا بیشتر سپر اعتقادی فعال میشود با اعتقاد من مثال جور در نمیاید. اصل اعتقاد ندارم و اثبات دو اصل باز متفاوت هست. اصل قبول ندارم و اصل اعتقاد ندارم. اعتقادات و قبول یا نفی کل آن که نظریه نامند اعتقاد نامند یا هر چیزی اثبات هست.اثبات حقیقت سواد هست سواد مدرک تنها نیست سواد مدرکی و سواد غیر مدرکی. دین تحصیلی و دین  عملی و مطالعاتی. دین غیر تحصیلی و در تعریف ادیان یکی پر شدن یکی ارتباطی یکی وصل به اصل که حالا همین وصل به اصل در خداشناسی معلوم میشود.کسب معنوی و کسب مطالعاتی.بعضی ها اثباتیون هستند. بعضی ها کلامیون هستند گذر از واژه به نو بعضی ها تقلیدیون هستند بعضی ها حمل کننده نام دین هستند.و بعضی ها مراتبیون معنوی هستند.در این کتاب به مسائل مختلفی پرداخته میشود ارزش هر کتابی به آنچه بیان میشود سنجش میشود که مثال کتابی که مدعی آن هست که حقیقت را میخواهد بفهماند چیست چه میزان حقیقت را در پایانو نقطه آخر آن به ما اضافه کرده اثبات در هر امری شکننده اثبات نکردن بدون دلیل بر مجادله هست. فلان اثبات میکند و اثبات جای اینکه طرف حقیقت را بخواهد که به نفعش هست سپر مجادله میاید رو این سپر دلایل دارد یک اینکه اثبات بر مجادله پیروز هست اینست که حقیقت و طبقه بندی کلامیون اثباتیون حالا همه در یکی بشود پازل بهم نیازمند برای آن شخص نیست اما نیازمند شخصی دیگر برای روشنایی بخشی با مجادله گر هست.پس ظرفی هست که به نیاز شخص درون آن برداشته میشود.شما یک متن را بده به یک عالم واقعی نمیگوید اه هم خط اول من قبول ندارم بندازد آن سمت میخواند تمیز آن را در کارش مفید میبیند استفاده  شخصی نه کسب علم به دیگری به یک بی علم بده تعصب هم خط اول میندازد آن سمت. به یک ندانم گرا بده میخواند تفکر مغز دارد جایی در آن به نام اعتقاد نیست اعتقاد درونش میریزد قبول یا نه قبول.مطالعات میکند کسب غیر مطالعاتی درک میکند یا خود به نقاطی میرسد و سر جمع میگوید فلان دین را انتخاب کردم.یا هم همه را مطالعه میکند میگوید همان ندانم گرا میمانم.یا بدون دین.ندانم گرا دیگر چرا باز ندانم گرا میشود با اینکه همه را مطالعه کرده در نظر مغزش هست سپر همه را ضربدر کرده و مانده در ذهنش که قبول نکردم ندانم گرا از این لحظ میماند که دانسته اما پذیرش نکرده همان ندانم گرا هست منتهای مراتب نمیداند که اینها رسوخشو کرده.پس چه آش غلیظی هم در آن میشود.یک جا سیستم اعتقادی فلان درش روشنه یک جا ارتباط با فلان و یکجا با فلان دین.خواه ناخواه درگیری ذهنی دارد.منتها قبل آن نمیدانسته اصلان فلان اعتقاد چیست.مثل انتخاب شغل یک شخص اصلان دوست ندارد شغلی را منتها به کسب روزی یا راهی نبوده انتخاب کرده.علاقمند نشده منتها عادت کرده به آن و کم کم شده علاقه ای با پیش زمینه دوست نداشتن اون دوست نداشتنه کار خودشو میکنه اون دوست داشتن اجباری کار خودشو.امروزه بشریت در نظام کلی جهان گویند شخصی فقط بایددینی که پدر و مادر او داشته انتخاب کند والا فلان میشود.میره تو سیستم اندیشمندان و مفسرین و متخصصین دین و ادیان شناسی بعد میگویند کجای کتاب شما این حکم شده.که بتوانید حکم دهید.و اصلان خود همین اجبار قبول سیستم لجبازی ذهن را فعال میکند.انسانها در مقابل زور سیستم دفاعی را روشن میکنند.تفکر پس میزند میگویند آهام اینها خود ضد همان دین هستند.مثال هر دینی باشد.میگویند اینها سپر نقاب هستند برای تخریب که لجبازی سیستم انسانی آن را میخواهد تخریب کند.عاشق کنی عشق هست که تفکر را جاری در قلب که همان مغز فرمان دهنده هست میکند. قلب میشود تفکر چون پادشاه بدن مغز هست و بقیه میشود مثال در آن.قلب عاشق شده یا مغز و تفکر.پا میدود یا مغز فرمان میدهد جوشش فرمان میدهد یا تفکر بر جوشش فرمان میدهد.یا هم یک سیستم کره شمالی بشود که بسته نگاه دارد مثال کره شمالی زده میشود که در آن محدودیت حدی شود که فرد بسته از جهان شود و فکر کند آهام همین جا بهشت جهان هست چون آن اشخاص به ر شبکه آن زور هست وصلن و باز سرشبکه آن به جای دیگر  این جهان و آن جهان شخص مسئول همه ی آن اشخاص هست. به مراتب.مگر اینکهواقعا شخص راهی نبوده که خود برسد.جز همان کد دستور مغزی محدود به آن. خب شاید فکر کنیم این سیستم یک سیستم  سرمایه داری هست. یک سیستم سرمایه داری قدیمی هست که شخص سر هرم برای قدرت خود و کسب منافع به خود و قبیله و بالا دست کار میکند.در سیستم برده داری نوین که میشود صرف صد مادی ماده زندگی صرفه کالا به شخص هست منتها به بالای آن اصل آن و بقیه درگیر رسیدن به بهتر شدن اما در جا زدن میشوند به سیستم بالا و پایین رفتن دلارو نمیدانم قیمت ها و حالا جایی ثبات مالی باشد به سیستم مادی گرایی صرف و از دست دادن کم کم روح انسانی به کالایی. انسانها کالایی میشوند برای ذهن آنها چه سود دارند.پس میدانند هر سیستم قدیم و نو را چگونه بچرخانند منافع را بردارند.این سیستم در ادیان هست که اصلان لزومه آنها هست که تمام کنند آنها را یا اگر نشود تمام کنند قدرتشان نمیرسد تخریب کنند و تخریب کردند این سیستم جدید که نیست کهن سمت مدرنیته رفته.هر جایی بگونه ای سیستم قدرت حکمرانی تا سیستم دینی و سیستم چینش مهره ها یا درگیر با با چینش ها و سردرگم تمام عمر مقابله و تا بخواهند پیروز شوند آنها کار خود را کرده مردن هم به عالم ارواح و جهان دیگرو حسابو اینها را با حساب هایی برای خود ضربدر یا اسراری دست میابند که گریز از آن بدهند خود را.در حالی که نمیدانند همان اسرار هم در زندگی آنها با همان کسب اسرار چه خسران بزرگی هست که خبر ندارند.چون کسب اسرار کردند منافع طلبی را جستند گریز جستند خود جستند نمیدانند که چه تاوان سختی هست در نهان آن و سراب شیرین هست که میرسند به اصل آن و لذت دنیا اما در پی تمام شدن پوچی رسیدن به آن میفهمند که ماده جزو آنچه خواستند از ماده فریبی برایشان شد در دام تاریکی و یا از ثروت زیاد خودکشی میکنند که بهش پوچی زندگی نامند در تجربه.یا اتصالی که در مواقع بحرانی ندارند و ترس شدید و آرامش نمیتوانند پیدا کنند و چه حوادث بزرگ و بد و چه ضررها میرسانند به دیگران. سیستم مکانیزم جهان نظم آفرینش هر چه کنی به خود کنی هست. طرف میگه من ظلم میکنم کاریم نمیشه من هر کاری میکنم کاری نمیشه میشه ها متوجه نیستند. چون چوب خوردن دنیوی مثال ضرر و خسرانو نمیدانم همش تنبیه میخواهند .فکر میکنند یک معلم بداخلاق و خوش اخلاق دارند که تا بد کدند تنبیه کندشان تا خوب بودند بگوید آفرین برکات.یک همچین فرضی دارند که عشق درشون نمیاد.در حالی که نمیدانند انتخاب آنها راه آنها کسب تفکر رسیدن به حقیقت ها و راه خود اگر با درستی و بدون گارد نباشد چه میشود. خب میگویند مخالف ما میکشیم چی رو میکشند جسم رو. وقتی شخصی درست باشد جسمش بمیرد آیا فنا شده.چون درست بوده سختی کشیده میگویند اه این اگر خوب بود که خدا اینجوریش نمیکرد خدا نکرده شما انجام دادید و بعد منتظر یک معلم بودید که نجات دهد شما را تنبیه کند.و این سیستم هم سیستم ماده برداشت از معنویت میشود.برای چه آنهایی که به کمال بالا میرسند درکشان برای دیگری سخت میشود آنقدر شخص در خود صفات همان چیزی که واقعان اعتقاد مغزی قلبی فرمانی داشته جای داده که نمیتواند صفات غیر خدایی داشته باشد.حالا مباحث اینکه خدا و خدایان و حقیقت خدا و خدایان چیست جای یک فصل دارد که خیلی خیلی مهم هست تا رسیدن به آنچه قدرت بالاتر هست قدرت بیشتر یا در ادیانی قدرت تمام کننده.پس نیاز به فصلی دارد. اما در این فصل اول در همین مقدار که به سمت جلو فصل ها میرویم باید دانست که خود همان خدایی که تنبیه میکند یا معلمی که مد نظرشان هست چیست و خداشناسی و مباحث کهن بشود باز میشود و رسیدن به کشف بیشتر این حقیقت ها روشن خواهد شد.

فانوس-127

خب با سیر یک مطالعه کننده دقیق ریزبین که مثال سمت یک دین را مطالعه میکندو عکس های آن دینو برداشت ها و  رسیدن ها هست شخص میگوید ای فلان شخص پیشوا مثال بودا چقدر سخنانی شبیه زرتشت داد آهام زرتشت همان بودا بوده حتما اه چقدر نشانه ها و مسائلی وبرداشت ها و مقایسه ها شبیه عیسی مسیح مثال هست آهام هر دو همون عیسی بودند. اه قبل بعد ادیان بومی نمیدانم ادیان ها چقدر شبیه هم هستند همه یکی بودند.اصلان همه رو یکی آورده.اما حقیقت چیست؟ یا تحقیق ریز و برسی تخصصی میکند روی خدایان مصر و یونان و خدای ملی اسرائیلو خدای اسلامو اه نه خدای یهودیت همان خدای ملی اسرائیل  نیست تنها خدای اسلام هم هست. یا خدای اسرائیل همان پدر در مسیحیت هست.اما وقتی باز تحلیل میکند و میبیند چگونه میشود اینها همه یک خدا باشند چالش میاید در احکام و در شریعت آن دین.یک موعظه گوش میکند یک کشیش میگوید مسیحیت دین نیست یکی میگوید دین هست یک شبان میگوید مسیحیت اصلان ما را از شریعت آزاد میکند و نسخ شده شریعت در تصلیب رفتن مسیح عیسی باز جایی دیگر موعظه میگوید آنها که میگویند دروغ به شما میگویند اتفاقا شریعت احکام دارد و باز شخص مثال نوکیش میگوید شد همان دین مثال قبل اسلام که داشتیم تازه یکجاهایی سختگیری بیشتره تو ازدواج و شوهر یا زن بخواهد بعد آن شخصی را برای زندگی انتخاب کند.یک حکم سنگین مثال دارد که حساب میشود که در آن دین میشد.اول یاد آوردن اینست که یک معلم مادی محاکمه کننده حتما باید باشد معلم قاضی چه کردید یا چه کنیم که نه ماده بلکه داوری نهایی یا همان که در ادیان مثال گناه نوشته میشود خلاف شریعت همان دین هست یا با فطرت انسانی گارد میگیرد حالا همین گارد تاریکی هم کم کم باز میکند اون هم تصرف مغز میکند و شخص تازه میتواند بگوید شدم تاریکی کامل یا ابلیس را قبول داشته باشد شدم صحابه نیروی او یعنی کامله شدم تاریکی به ذهن خود لذت میبرد چون گارد ذهنی قدرتشو از دست داده و چیزی تدافع ذهنی نمیکند.جایی هم که ترس بر او بیاید سریع قلاب تاریکی میاید و میگوید برای خلاصی آن فلان راه هست که صورت مسئله را حل میکند اما آیا تاریکی نجات شما را میخواهد او باتلاق میخواهد در عین حال که شخص فکر میکند دارد در رفاه کامله و حل تمام خطرات توضیح علمی و ساخت محکمو و نمیدانم درست راه رفتنو درست زندگی از نظر لذات دنیوی میکند سراب آنچه اتفاق می افتد را نمیداند که اتفاق تنها برای او نیست بلکه در یک انسان روشنایی معنوی هم اتفاق می افتد اما آیا ترس ماده با ترس پس از ماده برابر هست خیر اصل هر چیزی آنجا و اینجا فقط جسم چون روکش هست باز اصل را دریافت نمیکند چون روح هست که وقتی گارد ماده را از دست میدهد هم قویتر هم حس ها به لحاظ جدا شدن از ماده بسیار زیاد میشود.پس پیشوایان کارشان باید اصلاح بشریت باشد دیگر.باید عاشقانه کار کنند.نه چون فلانی گفت لجشان بگیرد و حکم خود به خودی دهند.بلکه او که میگریزد گرگ هست.و شبا ن نیکو یا پیشوای خوب حکم اون که بالتره رو که نقض نمیکنند برای اینکه کسی از آنها راضی شود از او میشود یک پیشوای دروغین. اگر این کار را کند.بلکه میاید درست حقیقت آن را به آنها میگوید.خوش امدو و بد آمد برایش معنا ندارد در خلق نیازمند خلق نمیکند خود را که فلانی خوشش نمیاد فلانی ها خوششان نمیاید. پس من تغییر بدهم که اگر بدهد که میشود اصطلاح پیشوای دروغین نبی دروغین.چون معامله رضایت آنها را با آنکه در همون دینش بزرگتر هست میداند.حالا گویند تحریف شده دین. اولا باید دانست تحریف چیست. برداشت چیست. علم کتاب چیست.کدام کتاب را میگویند تحریف چرا مثال در پیشوای اسلام گفته شده مریم  مقدس را خدا ندانید. حالا که یوسف نجار هم خدا بوده در خدایان یونان و باستان قدیم.چرا میگیم خداشناسی خدایان اصل نیاز به یک فصل و حتی  بیشتر شاید در آن دارد که باز شود حقیقت آن.خب یک مسیحی بلافاصله با اعتقاد خود میگوید مریم مقدس که برای ما خدا نیست نمیداند یا نجسته ونرسیده.که بازهم میشود نمیداند در جستن یافتن دانستن حقیقت چیست.یا سایر پیروان ادیان دیگر. آیا در یونان خدایان مریم و یوسف خدایان بودند. و حتی  منظور داوود نبی که گفت فرزند خدا هستم تولید اینها کرده چیست چرا داوود مسیح را خدا پدر خود میدانست چون در سیکل خدایان یونان خود داوود هم خدا شمرده میشده.منتها نه با نام داوود و عیسی نه با نام عیسی و یوسف و مریم نه با آن نام.که در خداشناسی خدایان این در فصل بعدی باز میکنیم که چه بوده و حقیقت چیست حقیقت درون آن.

فانوس-126

پس پلی میزنیم به خدایی در مصر باستان به نام  حورص  یا تلفظ هورس یا حوروس این خدای مصر باستان که میگویند همان عیسی مسیح هست. در تلقی مطالعه کنندگان.که با جنگ کردن با یک خدای قدرتمند آن زمان او را شکست میدهد و یک چشم خود را هم در این نبرد از دست میدهد و سری شبیه عقاب برداشت شاهینو عقاب بیشتر میشود کیست؟ اولان در خدایان مصر باستان آنکه غلبه کرد بر دیگری میشد خدای قویتر و جایگزین خدایی که شکست میخورد از آن دیگری. پس قدرت خدایان در این نوع خدایان قدرت برتری و شکست دادن هست.چون به شکل انسان بودند با یکسری از مثال شخصی مثل عقاب مانند در آسمان هم هست همان به شکل انسان روی زمین هست.این تنها با دید همان شخص نبوده با دیدن چیزهایی که اون شخص براشون میشده به عبارت دقیق آنچه میشود بر او نهاد بال و کله مثل عقاب میشود خدایی با سر عقاب.جستن کوبیدن یافتن چیز خوبی هست. آنیکه نجوید فقط متن را دریافت میکند مثاله اما واقعیت مثال شخصی وارد محوطه علمی وبلاگی غیر بشود همه را مثال عکس متن همه کتاب را بخواند بهتر روایت رو دریافت میکند. مثال چهار صفحه کتاب را بخوانی بیست صفحه دیگر را نبینی یا صفحه بیستم را ببینی صفحه صفحات قبل آن را نبینی تنبلی یا ندانستن چه در آنجا هست. میشود گنجینه یا رسیدن در گام درست.شخص عجول تنبل یا ندانم که چیست بلافاصله شاید گارد ذهنی فعال شود. اما شخص رسیده میشود آهام فلان جا فلان عکس فلان کتاب فلان متن درست در میاید.پس حورص در نظر مصریان به یک شخصیت انسان قدرتمند تبدیل شد و رسیدند به اینکه این خدای شکست دهنده هست انسانی که شکست میدهد قوی هست پسر او خدا میشود و پدر و مادر او خدا و قبل آن اگر آنها قدرتمند بودند ما قبل آن خدا بعد آن خدا و تا رسیدن به یکی که میبینید اسم پدر دیگر ندارد براشون اون دیگه قویترین و شکست ناپذیرترین بوده میشود راس خدایان آنها اما راس خدایان مصر چگونه یک نفر پدری دیگر نداشته که الان بیاورند.و چرا در بعد آن یک خدا میشود همان نماد و همان خدای خورشید بال و پر و ادیان دیگر  مثال اگه اهورامزدا را با نماد های خدایان و سیکل جلو رونده خورشید اینها نظر بگیرید و حالا بخواهید بجویید که اهورا مزدا کیست و شاخه های تعریف حالا بال ها و شماره گذاری و اینها ما قبل ان و بعد آن بخواهید پل بزنید به یونان و مصر و جلو روندگی اینها سر در گم میشوید. مثال الله که در اسلام به زبان عربی میشود الله فارسی خدا چرا اینقدر احکام اینها شبیه خدای یهوه به عبری هست.و حالا سختگیری هایی در مسائلی بیشتر در فرمان به موسی نبی حالا بگویند چگونه مسیحیان  اونی که ندونه درست خب این فرمان عیسی هست تو مناظره بوده. اولان ده فرمان اینها تورات مال موسی نبی هست. یهودیان با وجه مختلف یکی عیسی را معلمی خوب میداند که با نقد ها دارد یکی ماشیح نمیداند یکی ها یکی ها اینها دلیلش چیست؟ یا چرا بعضی ها فکر کنند که یهودیان این نظرو درباره عیسی تندتر هم دارند خیلی تندتر مسیحیان میایند و کتاب آنها را میخوانند و بعد یکی بگوید خب نگاه کن عیسی مسیح چه احکامی داده.یا بگویند چرا پس یهودیان کتاب های مسیحیان را نمیخوانند و انجیل ها  یا انهایی هم که میخوانند مثال قبول نمیکنند مگر تغییر دین باشد نه طیف گسترده آن و اشخاصی اشخاص ها و عیسی را اینگونه میگویند.یا تندتر آن بگویند اینها مسیحی نیستند کامله یهودی مسیحی شده هستند که یهودی بیشتر کتاب دارند تا خودشان یا نه اصلان یهودی اصلاحی هستند که مسیحی مینامند خودشان را.یا یکی مخالفت کند سریع بگویند یهودی ستیز هست.حال بخاطر اینکه عیسی و پدر مادرش را اهل یهود بدانند که باز یهودیان گویند عیسی از اسمان گفت آمدم یهودی نیست و ماشیح نیست حکومت هم نخواهد توانست بگیرد چون یهودی نیست و محل تولدش آسمان هست چون گفته از آسمان آمدم.مال اینجا نیست مال آسمانه. ملیت بردار نیست که ماشیح بشه برا ما.یا مطالعه کنند ببینند برسند که داوود در یونان فرزند مسیح بوده.معادله کنند با تمثال و مثال یا بگویند اصلان عیسی که یهوه نمیتواند اصلان برای ما باشد ما اصلان منع چهره داریم.به لحاظ معنوی خدا پرانتز اینها خدا اصلان شکل ندارد و عیسی شکل دارد.و اون حتما یک داوود دیگر بوده که نواختن حیوانات اینها و همه آنچه در داوود پیدا میکنند در او هست.و اون عیسی نیست حتمان از سمت مسیحیت باز چون سلسله مراتب قبل او زیاد هست حالا بخوانید میشود همان.و چه بوده در یونان که مثال یوسف بشود و مریم بشود خدا و داوود هم بشود خدا برای آنها قبل یوسف باز کی بوده. برن تا برسن به یک . و باز در تثلیث اصل ماحصل آن را برداشت از روند رو به جلوی تسلط بر رسیدن به قویتر شدن سه کنند.و الهیات شناسی باستانی آن و غیر آن بشینند هی بالا و پایین کنند و از تو انجیل تنها در بیاورند که باز شبهات چالش میفتد عده ای دچار اینکه اصلان اونو ولش کن من خود عیسی رو دوست دارم.یا من واردش نمیشم چون نمیخوام عقلمو از دست بدم. یا مسیحیت رو. در حالی که در قرآن هم به مسیحیان گفته شده اهل انجیل باید از انجیل حکم کنند.مثال عیسی صد سال بعد مثاله میامد انجیل جدید میاورد آیا انجیل های چهار گانه تایید شده قوت نداشته که بیاورد.حالا اونهایی که تایید نشده قوت کلام توش حس نشده بدعت ها توش حس شده یاکلام شناسان و  میزان پری روح در شخص روح القدس تشخیص دادند که آن اناجیل رسمی نیست انحرافات دارد.و چهار آن را تایید کردند حال مسلمین گویند اسم پیشوای اسلام در انجیل برنابا آورده شده مسیحیان گویند تایید ما نیست یا آنهایی که شباهت فکری مثال شاگردان یهوه که اصل اسم عبری یهوه خدای اسرائیل مینامیدند با آنها هم عقیده در جاهایی اختلاف هم داشته باشند یا مشابه همان تفکرات باشد در همخوانی اینکه مثال الله همان یهوه باشد یا گویند در کتابی رسولی گفته از عیسی که بشنو ای اسرائیل خدای تو من هستم. یا گویند نمیشود عیسی به خدایی غیر ازیهوه خدمت میکرده والا همان مشابهات احکام آنها را جاری میساخته.یا حداقل آن میشده مسائلی را درش یافت که مشابهت داد فهمید اما فرق چیست چون کتب یهود را مسیحیان میخوانند میگویند خب اینها همان سیر و راه را میروند ولی احکام آنها در آنها جاری نیست چالش براشون پیش بیاد تضاد.یا خواستند تایید ماشیح بودن مسیح را در کتب بیابند در کتاب دانیال یا پسر انسان در حزقیال غیر در مزامیر داوود که زبور خوانند در اسلام و قرآن.خب مسلمین گویند در قرآن اگر خدایان دیگر بودند قدرت عرش را میگرفتند و تسلط زمین و آسمان از آنها میشد. میشود همان جنگ و برتری خدایان با دشمنان خود یا هم نام های خود در اساطیر که کهن یونانو مصرو غیر...یا جنگ خدای قدرت در فرزندان یشوعا که اگر بخوانند همان حورص. که تلفیق ایزدیان خدای خورشیدو باز مسیحیان گویند مگر عیسی خدای خورشید بود فقط که مثال ان تاریک شدن آسمان بعد تصلیب.که حالا اختلاف تصلیب در مسیحیت اسلام را باز میکنیم تا حقیقت برسید.در فصلی.پس چگونه عیسی محبت هست که در خدایی قبل خود حورص جنگ میکرده. آیا عیسی در اسرائیل یهود یک چشم خود را از دست نداده طی چه مبارزه ای بوده.خب بگند کمال این خدا بالاتر رفته دیگه جنگ کلامی میکرده فقط باز گویند در لوقا میگوید سلاح تهیه کنید ولی اناجیل سه گانه دیگه نمیگه جز همان که  پطرس شمشیر زد گوش کاهن اعظم رییس آنها را چرا کلام عیسی رو پس شاگردان که  انجام میدادند.یا آن سلاح طبق احکام محبت گفته شده در انجیل سلاح زبان و جنگ کلام هست بله درست هست.اما آیا مسیح کمال بیشتر گرفته در حالت ناسوتی خود.یا نه ره افسانه در آنجاها بوده مخلوط شده.یا نه اصلان مسیح دوبار گفته متولد میشوید  برای کی ها بوده خودش جاویدان داشته هی متولد شده هی دین از سمت آنچه خدای بالاتر قویتر خود بوده میاورده.و چقد مثال شباهت دارد به فلان شخصیت طبق نقوش کهن.یا غیر آن.یا حتمان خدای کودکان در شکم واسطه تولد اصلان خود تولد در کودکان مینامیدند در رسم کهن اساطیری در نام دیگر.یا در زرتشت حلول میکرده در بودا شستن پای بودایی ها چرا راهبان واعظین انها مال آنها را نمیشویند حتما کمال گرفته عیسی یا تخطی شده تحریف یا نه اصلان داستان چیست که در فصل های بعد حقیقت بیشتر را خواهید یافت.

فانوس-125

خب برای روشنتر شدن منجیان در ادیان نامهای منجیان در ادیان چیست در مسیحیت عیسی مسیح هست که مسلمانان حضرت عیسی مسیح میگویند و مسیحیان عیسی مسیح .در دین بودایی بودای پنچم نامند . و در زرتشتیان سوشیانت.و در اسلام امام زمان (عج) حضرت مهدی عج.در یهودیت ماشیح عبری هست میشود در غیر عبری به زبان مسیح و در مشخصه های این منجیان اینست که عیسی مسیح دو هزار و بیست و سه سال پیش در اعتقاد مسیحیت در اورشلیم در کوه جلجتا تپه ای بلند که جمجمه هم مینامند تصلیب شد.خب تا اینجا تمام شد بود اما سه روز بعد رستاخیز کرده و چهل روز بعد به آسمان رفت.در رستاخیز تغییر شکل عیسی مشهود بر مجدلیه و بر دو نفر دیگر در راه بوده که مجدلیه فکر کرد باغبان هست و به صورت دیگر بر ان دو نفر بین راه رفت و کتب را بین راه فهمانیده.جای زخم نشان دادن به شاگردان حالا در مسیحیت رسولان گویند در اسلام  حواریون حالا شاخه های در مسیحیت نزدیکتر به اسلام هستند مثل شاهدان یهوه که جمعیت قابل توجهی هم هستند.بودایی ها الان دالایی لاما را با روح بودا و درون او انگار منجی خود رهبر خود یعنی نماینده بودا انگار میدانند.انگار بودا هست اما نیست.یعنی هست در روح و بدن دالایی اما نیست به لحاظ جسمانی.اعتقادات مشابهی در بودائیان هست مثل از آسمان آمدن بودا یا در مسیحیت.در امر مریم مقدس هم به آسمان رفت هست. در امر یوحنا هم تحقیق تخصصی کنید به آسمان رفت هست.قبر نقاشی دفن و بلند شدن رفتن به آسمان در یک دایره شکل مانند هم هست.در نقاشی های کهن مسیح عیسی هم هست.در اسلام شخصیتی به نام مهدی هست شخصی که 255 در سامراء دنیا آمده 5 سالگی در دفن پدر بوده یعنی حتی افراد جمع را کنار زده و  مثل یک آدم بزرگ انجام کار دفن و نظارت کرده و حالا از 5 سالگی بنا به خطرات حکومت برای او دیگه ندیدنش مگر بصورت غیبت صغری نامند نائب داشته و غیبت کبری. ملاقات هایی  بصورت غیر مستقیم یا غیر هست در اینترنت از ملاقات با کفاش تا جمعیت برای دیدار و  اتفاقات آن تا امروزه.حتی در سالهای 59-67 در جبهه رزمندگانی.گویند 1187 سال سن دارد و در ظهورش مثل جوانی 30-40 ساله هست. یعنی کیفیت امر شخصی هست با سنی از عمر نوح بیشتر که چهره اش بین 30-40 میخورد. خب شخصی سن بالا اما در غالب جوان.سر همین مسئله چالش ها هست که برای امر سن نوح  را بیان میکنند.که میشود.بین دو شاخه شیعه و اهل سنت اختلاف سر  اینکه در عنوانی با عنوان دورانی یا آخر الزمانی دنیا می آید.شیعه میگوید هست و سن 1187 حالا هر سال بیشتر میشود دقیق آن و روز دقیقه هم هست که چقدر سن دارند.و در زرتشتیان سوشیانت هست که سود رسان نامند یعنی شخصی که سود او همه را در بر گیرد.نشانه های ظهور را که برسی کنید میبینید اتفاقات نشانه های غیر حتمی هم افتاده حتی تا ترک برداشتن دیوار مسجد تا مکان آن و... خب مسئله سر اینست که حدیثی هست که اعتبار شخصیت آن را معتبر بر زمینه زندگی او نمیدهند ولی گفته شده مسیح عیسی همان مهدی هست.سوال پیش می آید یعنی اینکه مهدی همان عیسی هست یعنی مسیح دوباره تولد یافته در قامت نرجس خاتون شده مهدی.یا نه اصلان مسیح همان مهدی بوده که گفته شده.چالش سر این مسئله باز در نقلی حدیثی یا تفسیری بر اینکه مهدی همراه عیسی هست همراهی باز تفاسیر مختلفه دارد که با هم هستند اما نیستند اما با هم در ارتباط هستند.با هم هستند تیپ مدل دالایی لاما که میگویند روح بودا در او هست چالش میشود که اگر زنده هست که روح در دیگری شخص  حیات خود چه میشود.عیسی بن مریم در مقابل دو قدرت روم و فریسیان تنها نیستاد در مقابل صدوقیان در مقابل خاخام های یهود در مقابل دولت روم که خطرناک در رفتار بودند در مقابل فریسیان خطرناک ایستاد.یک شخصیت مقاوم یک شخصیتی که شوخی بردار اصلان نیست درست که به مهربانی  در ذهن ها هست اما در مسائلی که زندگی میگوید شوخی بردار نیست حالا با توجه اعتقادات مسیحیان بر تصلیب که دیگر  شکنجه وحشتناک شد و تصلیب که اصلان دیگر در مصائب وحشتناکی آن از عملکرد آنها بیشتر نمایان شد.پس در اعتقاد اسلامی مسیح عیسی را تصلیب نکردند سر مسئله گناهان پسر انسان تصلیب میکنید هم امری هست وقتی گناهان زیاد بر دوش کسی بشود روح مسیحایی  بخاطر امر گناه در بدن ترک میکند.مثل شائول.منتهای مراتب فرق در امر شائول کجا عیسی کجا.یک این امر هست امر دیگر فرق پسر انسان در پسر خدا هست. روح مسیحایی در حد بسیار پری اعلاء در عیسی بوده که مرده زنده میکرده پرنده جان میداده اینها یک طرف کنترل کل طبیعت بشریت دستش بوده.از بادو طوفان کنترل طبیعت گسترده هست.اما مبحث سه روز جهنم رفتن و آمدن عیسی مسئله گناهان دوش گرفته. و چرا الهی مرا ترک کردی آن روح مسیحایی زیاد که در اسلام روح الله گویند حالا در مشخصه پدر و الله  کلمات اسم خدا که مسیحیت این فرق را یا اهورا مزدا یا یهوه.خب امر مسئله کتب مسیحیت شما وقتی بدید کسی نا اشنا باشد کتب اضافات رو یعنی تقسیم بر کل کتب مقدس کتب تورات تا کتب عهد عتیق میگویند اه همش احکام سنگین داره جنگ زیاد شده اینم همون دین خودمون با احکام خودمونه چرا عوض کنیم.حالا هر دینی مشخصا دفاعیات دوران خود میکند.ولی احکام انجیل حالا انجیل پولس که شریعت آزاد کرده گویند انجیل دیگریعنی چی اناتیما باد یعنی انجیل های قدیم نامعتبر میشود فقط انجیل پولس.یا مسیحیت پولسی یا مسیحیت نصرانی عیسی ناصری.در کل چهار انجیل رسمی  هست در مسیحیت.و کتب دیگر شامل خوانش مسیحیت.نصرانی ناصری عیسی ناصری عیسی مسیح شخصیت جذب کننده ای دارد چون شخص سرسختی  در زندگیش هست و در مقابل قدرت های ان زمان می ایستد آن هم قدرت هایی که واقعان در رفتار ترسناک هستند شخصیتی با پاهای صیقلی برنجی مانند که آنقدر شکسته شده بوده که گفتند تو که 50 سال نداری به انسان 30 مثال تو که هنوز 50 نداری یک امره شکستگی عیسی در نحیف شدنش امر دیگر.حالا عیسی چشمه حیات  در معجزات عالیه خب مشهور به تغییر چهره در قدرت امر اینها همه جذب کننده هست بله.منتهای مراتب وجودیت مثال یک پرنده حالا ترکیب به حیات تا درخت جابجا کنید ایمانتان خب اینها برای اشخاص در امر نیاز به طبیب نیاز به دیدن ایمان هست منتهای مراتب در اسلام این امر را نذر نامند همچنان که امام علی برای مریض شدن فرزندانش نذر کرد مطالعه باید شود پس نذر  امر  بقولی رمز کار هست. ایمان به امورات در مسیحیت تا حالا گل را به گوش مالید و چشم شستن. اینها رموز شفای امر در مرده برخیز .پس نذر در اسلام.نذر مثال حالا غذایی یا کمک به فقرا امری.در بودایی ها مراقبه خیلی هست مراقبه از خالی شدن ذهن تا مراقبه های خودسازی.اصلان خود عیسی مسیح گفت تا معجزه نبینند ایمان نیاورند.مسئله معجزه از شفا تا زنده شدن مرده تا کنترل طبیعت و...در اسلام تاکید بر پیامبر اسلام بر قرآن هست  که کل امر در قرآن کفایت میکند بر امر  برای پیامبر اسلام طبق قرآن در زرتشتیان آموزه های زرتشت .تایید نبوت یک پیامبر  نبی بر حالا کتاب معجزات و شفا تا کاری که شکست دهنده باشد چون نبی هستند خدا پشتشان هست دیگر برای همین برای طرف مقابل خطرناک هستند میدانند با خدا نمیتوان جنگ کرد.مدعیان مدعی هستند ما هستیم اما چون ادعایشان ثابت نمیکنند جذب بیشتر میشوند به آنها مثل ویساریون سرگئی تروپ تا افراد زیاد در امورات ادعایی بیشترن هم جذب میشند اما  عجیب هست.خب اصلان نمیشود تاییدشان کرد هر چی واکاوی میکنی ببینی چیزی ازشون در بیاد نمیاد مثل معجزه ای کاری شفایی چیزی.مگر طبق مستند انسان واقعان برای مادر جناب سرگئی توروپ دلش میسوزد فرزندش در زندان هست  گروه خطرناکی هم نبوده.بقولی دور همی بودند.اگه خطرناک استفاده سلاحی بود که کشف کردند و پول .پول اعضا دست رییس بوده که حتما برای مخارجشان بوده.سلاح اینها باید دید در ان کشور چگونه هست. حتما انجیل لوقا خواندن گفتن بریم سلاح تهیه کنیم.والا طبق برسی گروه ویساریون در مستندو عکس هایشان خطری دیده نشده. جز اینکه درون زندان هست و مادرش حتما و خانوادش در سختی مخصوصان حتما مادرش.این دلسوزی یا دل رحمی زمینه انسانی هست.ضمن اینکه بیشتر به یک دهکده داشتن دور همی خوش بودن.انگار مجتمع های مسکونی زدندو یک جایی  رو بلوک بلوک کردنو زندگی میکردن.جوان بود  موهاش سفید شد دستگیر شد.منتهای مراتب در این دوران اگه منجی جهانی باشه کار جهانی میکنه.حالا الان که دوران هرم قدرت قوی هست  اگه نهایت قبولش میکردند میزاشتنش قسمت جارو کردن حیاط کلیسا.نهایتش میشد مسئول باز و بسته کردن در کلیسا.اگه زنجیره جهانی رو نمی شناسید تمام  گورستان رو هم کسی بیاد بیاره بیرون بگند تو مسیح هستی همه میگند مسیح از آسمان میاد.شخصی بیاد  خود بودا باشه تمام کارهای بودارو کنه هم میگند بودا کاری میکنه که تو نمیکنی. حالا ظهور  منجی اسلام در احادیث روایات که وحشتناک جلوش وامیستن.اونا میشه خاطره.طبق اونچه در کتب هست از ایستادن جلوی منجیشان. یک امری که تمام زبانهای جهانو بداند تمام معجزات کل پیامبران رو کند.یعنی  کتاب هم بیاورد که سر همین چالش هست.حالا عیسی مسیح که باید چه کند هر چه کند باید از آسمان باشد امام زمان هم باید 1187 ساله باشد بودا هم چنان چنین. سوشیانت هم که تشخیص آن سر هویت آن کیست. اینگونه در کل همان فراماسونری تا ابد ده بر جهان حکومت میکند و مهره میچیندو  هر کاری هرم بر سر جهان آورد همه هم گویند چه کاری. یا اینقدر پول دارند که جلوشان کسی نتواند به ایستد مخالفت کند حذفش میکنند.البته زرنگن ها میدونن علوم غریبه عالیه دارند اونها مسائلو میدونن مطمنن منجی در جهان باشد بهتر از همه میشناسن به قوت جادوگران و کتب مخفیه. اونم تو فیلم ملک سلیمان دیدید از راه دور زد زن سلیمان رو کشت.منتها میدونن قدرت هر منجی یا شخصی رو .زرنگتر از فرعون هستند.میدونن اگه فلان کارو کنن مثال نه خودشان میمانند نه جهانی که سلطنت کنند.پس اینها گفته شد تا فصل بعد بریم ببینیم کتاب های ادیان چه جواب میدهد برای این دوران و چه در راز هست.آیاتی از کتاب ها .