غمی در دور گردون هی نظر کن به دور گردش ایام نظر کن
ببین آشفته گشت حالم زایام نگاهی بر دل آشفته سر کن
ببینا تا به کی در خود چو نظر کن نظر بر حال ما کن گر گذر کن
شگفتا از همه آشفته حالی غمی دیرینه آشفته زحالی
نگاهی کن ببین قلبم شکسته
دلم غم بارو غم در من شکسته
نگارا ای فروزاننده چو پرتو چو در بارانو چو در باریدن اشک
منی غم دیده در غم شکفته شکفته در غمم اندر شکفته
ببین ای روزگار لیلو گردون بباران شعرو با شعری چو گردون
نگاهی کن ببین در حال رویش زگندم در بهاران کشتو کوشش
نگاه کن بر این مزرعه ها را مترسک اشک ماتم دردو غصه
بباران اشکو دریایی شو از رود ز سمت دریا کن چو جوشش
دلا آشفته حالی را نظر کن دلا آشفته در غم هی نظر کن
چه دانی در دلم آتشفشان است چو کوره در دلم آتش فشان هست
زدانی غم برایم شعله پر شد زشعله غم چرا آنی به آنی
سرودم در پی شب ناله هایم
سرودم از همین شعر آشفته حالم
بخوانی گر گذر کن از همین شعر
تکانی مرد آدم برفی از شعر
چو خورشید هی فروزان تن زآبی
تنم در برفو هم خورشید بدانی
بباران رنگین کمان شعر افروز
چو ناله نی فغان از گردش روز
شاعر-حسام الدین شفیعیان
موج میفشاند دریا میزند صخره میخورد
دریا ساحلی دارد که فانوسکی شب برده در خود آن را
میان تلاطم دریا موج میفشاند و درون خود سکوت هست تابوت درون آب
تار میزند بر ان سمفونی جنگ اما صلح درونش سفید برده تابوت را
دریا موج میخورد و تابوت میفتد درون اعماق آب بردگی ساحلی که میخورد تابوت را
نقطه صفر دریا ساحل شنی هست اینجا درون تابوت گل میندازند و آنجا درون تابوت آب
تابوت خالی گل را آب میدهد و مرده را جان اگر یقین در آن ریشه گیرد
یک سبد شعر برای کلبه ی تنهایی
یک سبد واژه پر از حجم دردو کمی بارانی
نغمه ای که مرا میبرد با خود به شهری رویایی
آنجا باغبان داشت گلی و گیاهو دلی دریایی
پشت پرچین اقاقی یک نفر شعر میخواند
از غم واژه کمی حرف کمی گل میکاشت
جای حرفم نبود طاقچه ی حجم هجایای کشیده روی کلمات
پتک انگیز ترین خورد کننده داشت کلمه روی ردیف
صبح نغمه همی باز طلوع بودو طلوع
شعر من جای کمی واژه کمی حرف میداشت
حسام الدین شفیعیان
یک نفر پتک زمغزی زد
گفت من عقاید زفکر خود فقط
یک دیگر تبر زفکر او زد
و یک دیگر گل زدو عقیده زد
یکی مرحم فکر شد
یکی رنج فکر
آری جهان بعد فکرهاست
جهان بر بعد فکر هاست
میز گفتمان نجوم و فلسفه غربو شرق
میز گفتمان عقاید نیامده از بطن عقاید بر هم
صحبت جهان هست صحبت حرفهای دگر
نوبرداشت از عقاید در بن شعر از برای هم
نقطه نقطه سلول های مغزی را تکان خوانی کن
شعر را بر فکر خود چراغانی کن
ما حصل نقطه رفتن آمدن ها هست
شعر را کمی واژه نو تکانی کن
خسته از بن بسته از نکوبیدن ها
کوبیدن جستن حقیقت ها
روی تقاطع عقاید ایستاده در بن خود
خود تکان خود تکانی زنو بر تن خود
روی سکان خواب زدگی شعر گفتن
سوت سوت های درون خود شعر گفتن
بادبادک درون پرواز از زمین
جایی در بر ترانه ای خفته شعر گفتن
زمین غم انگیز درون خود پیله بافته هست
قفس زمین جای شعر یا درون شعر خود برون زقفس کلمات گفتن
حسام الدین شفیعیان
آسمان یا زمین برای تدافع فکر یا تهاجم فکر
نه تهاجم فکر نه تدافع فکرو نه تخاصم فکر
مرحم فکر مرحمت فکر مرحمی در فکر
هنر پلویری نیست هنر بافتنی نیست هنر پوشیدنی بر فکرست
میزان درستی فکر میزان شعرو میزان شاعری شعر گفتن
مرحم هنر نشد درون هنرمند را گذران
گذر کن از بند درون شعر فقط جای آن خوب را درست گفتن
کافکا یا هدایت یا ونگوگ یا هنر پس از هنر
هنر پس از گذر در هنر پس از پسامدرن
پسامدرن نو در بر پست مدرن قبل شکستن
ابیات مدرنیته ابیات معاصر ابیات نو و متصل
جهان تازه از واژگان هنری
تابلوی پسا لبخند گریه
شعر ما را کودکان آفریقایی یا ساحل دور
شعر ما را نخوانده آتش گرد شعله سرخپوستان
شعر تن انگیز درون واژه
فالش انگیز یا وزن بر انگیز یا سکته کلماتی
ایست ممتد قلب درون شعر روی مغز استعاره ای
بورژوا آهنی شعر خوردگی
سمبولیسم هنر برای هنر یا هنرمند درون هنر
اپیزودهای چند فصلی نو آورانه ترین شعر قرن بیستو چند
ترمز درون هجایا کشیده روی کلمات بند کلمه شعر برای درون کلمات
و کاغذ کاهی شعر حس تایپ فیبری شاعرانه رد از کاغذ
جای شعر گلدان جای گلدان شعر شعر بر گل شکفتن کلمات
حسام الدین شفیعیان