نهال درست رشد زنجیره بر زنجیره ها

کاش فکر را بارانی کنیم

نهال خوبی را رشد بذر ها کنیم

نهال درست شدن از بذر شکوفه میکند

کاش شکوفه ها را بهار جوانی کنیم

نهال آن را بستر  یک زنجیره ی انسانی چراغی بر اندیشه های فصل بهاران در شکوفایی کنیم

حسام الدین شفیعیان

جهان صلح را سمفونی فالش بر هم زده

خنده غم را بیدار کرد

غمکده را ویران کرد

گفت غم چه میبری با خود 

گفت غم درون خنده یا لب خنده یا لب گریه

ماتم درون خنده تلخنده بی خنده

خنده از  چه گریه برای خنده

سمفونی هاهاها خنده خنده گریه های های های

دبیر کل صلح ملل خنده خنده های های گریه

پرچم آتش زده آتش پرچم زده صلح سفید سیاه زده

جهان را باروت ها قیمت زده

خون به قیمت فشنگ

فشنگ برای جنگ صلح فروش فشنگ ندارد

جهان مادی را صلح قیمت نزده فشنگ مارک بر فروش آهن زده

حسام الدین شفیعیان

زمین تنهایی

هنر تنها نور تنها معنویت تنها

انسانی تنها خدا تنها شعر تنها

همه بر هم درون هم بدون هم برای هم

خدا تنها شب تنها روز تنها ماه تنها خورشید تنها

آدمی تنها آدمک تنها نور تنها رود جوشش دریا خروش

خروش موجی موج خروشان زده

قطره بارانی تنها بارانی تنها قطرات تنها

قطره تنها موج تنها شعر تنها

شاعری در هم شکسته خود درون خود گرفته زانوی غم شعر گرفته

غم تنها کوله بار غم تنها

تار تنها تار درون تار تنها

قصه تنها غصه تنها قاصدک خود پر تنها

پر به پرواز پرنده تنها عقاب تنها بلبلی خسته درون خود تنها

نقطه نقطه نقطه تنها واژه تنها  ای زمین با وسعتت انسان تنها

حسام الدین شفیعیان

/خورشید هدایت/

/خورشید هدایت/

ای چشمه خورشید هدایت

در سپر از دوران  تاریخ هدایت

بر بر هدف در بر امید  چو خورشید

ماهو ستاره همه در  عشق چو جوشید

شعر از کلمات حرف چو باران شود آری

این هست نهال بذر تنومند صداقت

راستی در بر تعالی متعالی

هر کسی که دارد بر خود جوشش چو عالی

کوشیدنو جوشش همه در راه  بذر حمایت

حامی بر کل افلاک و کهکشانها و  جلال  درستی

از بر درستی بدر آید درستی در بر درست زیستن از خوب شدن هست

چون عشق بورزی نهال همان را به درویی درون خود از خود دیگری از آن بجویی

شعرم اگر از بر هدف در درستی جوشش بر آید هدف از راه درستی

/شب شعر ماهی ها/

/شب شعر ماهی ها/


شهری که میبرد چراغ قرمز را

زرد در زمستان قصه آدمک ها

نغمه میخواند سروده ای برای زمین

نقطه های چند نقطگی بر زمین

شوریدگی موج ندارد دریا

انگار خواب دریا دارد قصه فردا

جایی در دل فانوسک دریایی

مردی فریاد زد آی دریا

شهر مرا در خود خانه دارد

دلی دریا به دریا خانه دارد

همانجا که مرا شعر میخواند

درون جملگی بی میل میخواند

به آمد مرد دریایی زطوفان

شب شعر ماهی ها با نت دریا

فالش شد نت ها زدریا

زدو موج برد کلمات را تا ساحل کنج دریا

...

حسام الدین شفیعیان