مرد از وسط جمعیت داد میزند دارش زنید دارش زنید.مردی کناری داد میزند او را حلق آویز کنید او گمراه هست. مرد کنار به آن دو نگاه میکند و با صدای بلندتر او را دوبار حلق آویز کنید. کناری صدای بلند تر سه بار.و کناری که عکس بوزینه ای روی پیراهنش دارد داد میزند او را ده بار.مردی با دوچرخه رد میشود عقب دوچرخه گلدانی را بسته.میپرسد چه کرده.مرد داد میزند. او به جرم قتل دونفر دار میخورد. مرد کناری او به جرم حمل کیلو کیلو دار میخورد .مرد میپرسد چی رو کیلو برده. مرد افیون میفهمی افیون.مرد کناری او حمل باروت داشته. کناری حمل داروی غیر مجاز. مرد کناری نصاب بوده. مرد کناری قصاب آدم بوده.مرد با پیراهن بوزینه ای.او قاتل بروسلی هست.مرد دوچرخه سوار بلند داد میزند اینها را دار بزنید. بلندتر اینها را دار بزنید.مرد میگوید چرا مارو مگه ما گناهکاریم.مرد میگوید شما هر کدام جرم نامه نوشتید بلند داد میزنید در حالی که شهادتهایتان هم با هم یکی نیست.براستی شما قاتلین اصلی هستید که هر کدام ندانسته خونخواه کشته و حملو باروتو دارو و... هستید.مرد میگوید در شریعت ما شهادت چهار نفر حق هست ما ده نفر داد میزنیم.مرد آنها را کنار میزند و به مامورین اجرا میرسد میگوید جرم این مرد چیست؟ مرد میگوید همدست او را پیدا کردیم دستگیرش کنید.میگوید بر ادله کدام امر به من میگویی همدست او هستم.این مرد را میبینی میگوید بله. این مرد به جرم تبانی علیه بر هم زدن دین خدا و کسب منافع شخصی به جهت تسریع در امر منافع خود بر علیه منافع جمعی بر علیه منافع عمومی بر علیه منافع تبصره 15 قانون من میدانم محکوم هست.مرد میگوید اینها را هم دار بزنید. اینها ندانسته میگویند میدانیم. از مرد میپرسد تو را به چه جرم میخواهند اویزانت کنند. مرد میگوید مگه من گوسفندم.مرد میگوید بدتر چون دارند مثل گوسفند پنبه زنیت میکنند و دارند به تو جعبه جرمنامه مینویسند.مرد سرش را پایین میندازد. مرد میگوید چه کردی.جواب نمیدهد. میبینید او هم نمیداند چه کرده. دوباره میپرسد جرمت چیست. میبینید او جواب نمیدهد. حتی به من.حتما او را به سبب کار نکرده یا نفهمیده به امر شما میخواهید از اینجا به کام موت بفرستید.حال آنکه او را آزمودم او فقط دیوانه هست.او جواب نمیدهد چون نمیداند چون نمیداند عاقل هست. چون بگوید میداند دیوانه هست. حال آنکه او دیوانه هست که نمیداند که میداند.هر کسی بداند میداند نمیداند در حالی که او دانسته میداند اما نمی گوید تا نجات را دریابد حال انکه او مجنون هست که میخواهد خود را به موت بسپارد او کیست.مرد اجرای قانون میگوید او مردی هست که مبتلا به جنون هست باید بمیرد. مرد میگوید جای مجنون روی دار نیست.همچنان که جای لیلی هم بر دل تار نیست. مرد مامور میگوید تو هم مجنونی. مرد میگوید مجنون خدایم که دیوانه نموده من را.ما غافل از او همه لیلی دنبال جنون خود هستیم. خود کرده را تدبیر نیست. مامور میگوید کفرش را شنیدید میگوید خدا مجنون هست.مرد دوچرخه سوار میگوید کاش عقل شما داشتمو نمی فهمیدم. راحت بودمو تا در بر سر رفتن مجنون.مرد مامور کفرش را به عامل اجرای اعمال قانون شنیدید.مرد دیگر مامور اجرا بله ثبت برابر اصلست.او را هم طبق رسومات به دادگاه عالیه سپرده و پس از چندی مثل دار قالی آویزان خواهیم کرد تا درس عبرتی شود برای انهایی که در برابر شریعت و خدا و مجرمین سر بلند نکنند.مرد میگوید شما مامور کدام کشورید. مرد میگوید فرض کن جیبوتی.شما دشمن حاکم جیبوتی هستید و بزودی او را به سرنگونی خواهید افکند.هر حاکمی ده مثل شما صد مثل داشته باشد دیری نپاید بیفتد.شما رومی هستید.و من یونانی.ما بر اساس فلسفه درست زندگی میکنیم اما شما رومیان بر اساس قانون تبصره 15.مرد رومی نگاهی به او میکند میگوید مشکوک به فریسیان یهود میزنی. کیستی ای سیاهی.مرد میگوید چرا. میگوید ریشت بلندو کلاهت یهودی میزند.مرد میگوید تو هم ریشت بلندست. و کلاهت فرق دارد پس تو هم یهود میزنی. و اون کناری تو هم صدوقی میزند.منکر همه چی هست مدعی همه چیزی که اعتقاد ندارد تو مایه فریسی صدوقی مانده.سرگردان هست. مرد بالای حکم میگوید یا آویزان کنید یا میروم ها. مرد مامور اجرا برو به سلامت سلام مارو هم برسان به خانواده.مرد میرود پایین و همه برای او کف و جیغ هورا میکشند.مرد لباس بوزینه ای میگوید او قهرمان هست. کناری او پهلوان هست. کناری او مرد خداست. کناری او عالجناب عشقست.مرد مامور اجرا او رییس هست.کناری او کاپیتان هست. اما ما جای او این مرد دوچرخه سوار را طناب پیچ مینماییم. مرد دوچرخه سوار چرا. چون تو به ما اشتباه خود را فهماندی و ما را تحت تاثیر قرار دادی ما هم احساسی که بشیم یکی رو جای یکی دیگه به آنجا وصل مینماییم.تا احساسات ما آرام شود.اینگونه تو جای او میروی بالا او رفت پایین تو جیبوتی امری طبیعی هست. بالا و پایین کردن ها.مرد میگوید من چیکاره بودم. تو پهلوانی پهلوانان هرگز نمیمیرند. تو در یاد ها خواهی ماند و نسل آینده به تو افتخار میکنند.که تو توانستی بی گناهی را نجات دهی. مرد میگوید خب من بی گناهی او را ثابت کردم چرا من .مرد میگوید شباهت تو به او زیاد هست ما مشتبه شده برایمان.تو او هستی.مرد هنگ کرده میگوید چطوری آخه. تو در کتابی هستی که الان قصه شد و ما کار نداریم تو همانی ضرب شتم کنیدش و مثل مرغ آویزان کنیدش.ما تو را جای او اشتباه گرفتیم او رفت که رفت الان کجاست خدا میداند .مرد میگوید اینقدر خنک مشتبه میشه. مردمیگوید تو جیبوتی از این هم خنک بازی بیشتر داریم. طرف داشتیم شبیه خود ما شده بود او را هم مرغ بریان کردیم.گفت چرا. گفت فکر کردیم قلی هست ولی بعد فهمیدم آصف خان بوده. نگاه کن من سه انگشت ندارم دوستم هم از کمر به پایین با نوار چسب چسباندیم.اون یکی هم میبینی دو تا پا داشت الان سه تا شده.پیوند با شتر مرغ زدیم.چاره نبود.که مرد از خواب بلند میشود. راوی میاید و با سیلی تو صورت شخصیت اول داستان میزند.مرد میگوید چرا زدی راوی. مرد راوی میگوید این چه خواب مسخره ای که دیدی.خواب خوابست دیگه نه پس میخواستی واقعیت ببینم الان دو تا انگشت نداشتم.باید تهش خواب باشه دیگه.نتیجه اخلاقی هم اینه توی امپریالیسم غرب بی تربیت این کارها میشه.مخصوصان توی کره شمالی.لبخند میزنه میری داخل تمساح میخوره.با لبخند میفرسته به موت.مرد راوی فکر میکند او دچار جنون شده و از شدت تب اینگونه شده.میگوید باید مدتی صبر کنم تا شخصیت داستان بمیرد.شخصیت داستان میگوید مرا چرا انتظار میبری تا بمیرم. برو مغزتو عوض کن.داستان بنویسی درباره قشق قاشقی لیلی مجنونو فرهادو شیرین چکار داری جیبوتی چیکا میکنند.تازه تم طنز گرفت داستانت ها.راوی میگوید طنز پیشکشت این داستان بر علیه منافع ملی جیبوتی هست.مرد میگوید جیبوتی که کارش درسته الان نوبرانه کارهایی میشود که اینها طنزه مقابلش.پس طنز نشده. نه این داستان کوتاه مشتقات وهم و خیاله.رئاله. خیلی هم سورئالیسمه. اصلان تصور کن رویایی.مرد که خطر را حس میکند در ته داستان اضافه میکند ما همه با تمام جان و قلب در راه این کشور کوچک جیبوتی ایستادگی کرده و کشور را به دو برابر آن تبدیل نموده و اصلان تقصیر اسرائیل و آمریکاست.و ما با مشت های گره کرده بر دهان امپریالیسم و مشتی محکم بر دهان سرمایه داری زنیم. و کاخ سفید را تبدیل به مقر نویسندگان مشتقات توهم و خیال خواهیم سپرد و در بالای در کاخ سفید خواهیم زد جیبوتی نگاه نکن ظریفه همه رو حریفه.با رهنمود های پر گوهر ریاست جمهوری سابق جیبوتی محلاتی محله ما.ما جیبوتی را با همه خطرها ترک میکنیم. و به فرودگاه خواهیم رفت و با تمام خطرات احتمالی این سفر که در لیست روغن نباتی ها هستیم خواهیم رفت کدام مجنون هست ما را در بند کند چون بعد چند روز یا هم بندی ها یا اگر نبود بازجویان محترمه کشور متخاصم امپریالیسم یا مثال فکر کردن به امری در کتب هایی مجنون خواهند شد یا با قبول یک چک بسیار زیاد مبلغ ما را پس داده و خواهند گفت مال خوب مال خودتون.و قصه ما اینجا بود که به سر رسید کلاغه حالا یا یحتمل اصلان با داستان همراهی نکرده چون خبری از رسیدن کلاغ به حتی اول داستان هم نرسیده چه برسه آخر داستان...
نویسنده-حسام الدین شفیعیان