مسافران قصه های زندگی...

光の写真 神社で手を合わせた時に感じる違い | ケアラーケアヒーリング

من خطوط حرفم

من قطاری که رفتم تا خود

من مسافر هایی که زایستگاه مانده

در بر خود چه شهری بودم

پر از بلبلو گنجشک هایی که به بام خود فکرم زدم راهی تا

به همان راه کجا خواهیم رفت کجای قصه

ما مسافر شده ایم تا مقصد

مقصد تو کجاست مقصد من کجاست

ما مسافر شده ایم در بر خود...

حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد