صدایی در شب می آمد...

صوت صدایی شب می آمد

مرد غزل خوانی باز می آمد

وی صوتش صدای باران بود

مردی تنها در باران می آمد

شب کوچه های دلتنگی 

صدای شکستن بغضی درون باران بود

مردی درون خود گم میشد

کودکی میشد درون کوچه های بی رنگی

تقاطع خیابان چندم بود

بلوار آهنی شهری در دود

بلوار بارانی بود

خیابان بن بست تفکر میشد

صدای شب ساکت بود صدای شیون آهن بود

صدای ماتم زده ی آهن ها

صدای زنگ زدگی آدم ها

حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد