خب با سیر یک مطالعه کننده دقیق ریزبین که مثال سمت یک دین را مطالعه میکندو عکس های آن دینو برداشت ها و رسیدن ها هست شخص میگوید ای فلان شخص پیشوا مثال بودا چقدر سخنانی شبیه زرتشت داد آهام زرتشت همان بودا بوده حتما اه چقدر نشانه ها و مسائلی وبرداشت ها و مقایسه ها شبیه عیسی مسیح مثال هست آهام هر دو همون عیسی بودند. اه قبل بعد ادیان بومی نمیدانم ادیان ها چقدر شبیه هم هستند همه یکی بودند.اصلان همه رو یکی آورده.اما حقیقت چیست؟ یا تحقیق ریز و برسی تخصصی میکند روی خدایان مصر و یونان و خدای ملی اسرائیلو خدای اسلامو اه نه خدای یهودیت همان خدای ملی اسرائیل نیست تنها خدای اسلام هم هست. یا خدای اسرائیل همان پدر در مسیحیت هست.اما وقتی باز تحلیل میکند و میبیند چگونه میشود اینها همه یک خدا باشند چالش میاید در احکام و در شریعت آن دین.یک موعظه گوش میکند یک کشیش میگوید مسیحیت دین نیست یکی میگوید دین هست یک شبان میگوید مسیحیت اصلان ما را از شریعت آزاد میکند و نسخ شده شریعت در تصلیب رفتن مسیح عیسی باز جایی دیگر موعظه میگوید آنها که میگویند دروغ به شما میگویند اتفاقا شریعت احکام دارد و باز شخص مثال نوکیش میگوید شد همان دین مثال قبل اسلام که داشتیم تازه یکجاهایی سختگیری بیشتره تو ازدواج و شوهر یا زن بخواهد بعد آن شخصی را برای زندگی انتخاب کند.یک حکم سنگین مثال دارد که حساب میشود که در آن دین میشد.اول یاد آوردن اینست که یک معلم مادی محاکمه کننده حتما باید باشد معلم قاضی چه کردید یا چه کنیم که نه ماده بلکه داوری نهایی یا همان که در ادیان مثال گناه نوشته میشود خلاف شریعت همان دین هست یا با فطرت انسانی گارد میگیرد حالا همین گارد تاریکی هم کم کم باز میکند اون هم تصرف مغز میکند و شخص تازه میتواند بگوید شدم تاریکی کامل یا ابلیس را قبول داشته باشد شدم صحابه نیروی او یعنی کامله شدم تاریکی به ذهن خود لذت میبرد چون گارد ذهنی قدرتشو از دست داده و چیزی تدافع ذهنی نمیکند.جایی هم که ترس بر او بیاید سریع قلاب تاریکی میاید و میگوید برای خلاصی آن فلان راه هست که صورت مسئله را حل میکند اما آیا تاریکی نجات شما را میخواهد او باتلاق میخواهد در عین حال که شخص فکر میکند دارد در رفاه کامله و حل تمام خطرات توضیح علمی و ساخت محکمو و نمیدانم درست راه رفتنو درست زندگی از نظر لذات دنیوی میکند سراب آنچه اتفاق می افتد را نمیداند که اتفاق تنها برای او نیست بلکه در یک انسان روشنایی معنوی هم اتفاق می افتد اما آیا ترس ماده با ترس پس از ماده برابر هست خیر اصل هر چیزی آنجا و اینجا فقط جسم چون روکش هست باز اصل را دریافت نمیکند چون روح هست که وقتی گارد ماده را از دست میدهد هم قویتر هم حس ها به لحاظ جدا شدن از ماده بسیار زیاد میشود.پس پیشوایان کارشان باید اصلاح بشریت باشد دیگر.باید عاشقانه کار کنند.نه چون فلانی گفت لجشان بگیرد و حکم خود به خودی دهند.بلکه او که میگریزد گرگ هست.و شبا ن نیکو یا پیشوای خوب حکم اون که بالتره رو که نقض نمیکنند برای اینکه کسی از آنها راضی شود از او میشود یک پیشوای دروغین. اگر این کار را کند.بلکه میاید درست حقیقت آن را به آنها میگوید.خوش امدو و بد آمد برایش معنا ندارد در خلق نیازمند خلق نمیکند خود را که فلانی خوشش نمیاد فلانی ها خوششان نمیاید. پس من تغییر بدهم که اگر بدهد که میشود اصطلاح پیشوای دروغین نبی دروغین.چون معامله رضایت آنها را با آنکه در همون دینش بزرگتر هست میداند.حالا گویند تحریف شده دین. اولا باید دانست تحریف چیست. برداشت چیست. علم کتاب چیست.کدام کتاب را میگویند تحریف چرا مثال در پیشوای اسلام گفته شده مریم مقدس را خدا ندانید. حالا که یوسف نجار هم خدا بوده در خدایان یونان و باستان قدیم.چرا میگیم خداشناسی خدایان اصل نیاز به یک فصل و حتی بیشتر شاید در آن دارد که باز شود حقیقت آن.خب یک مسیحی بلافاصله با اعتقاد خود میگوید مریم مقدس که برای ما خدا نیست نمیداند یا نجسته ونرسیده.که بازهم میشود نمیداند در جستن یافتن دانستن حقیقت چیست.یا سایر پیروان ادیان دیگر. آیا در یونان خدایان مریم و یوسف خدایان بودند. و حتی منظور داوود نبی که گفت فرزند خدا هستم تولید اینها کرده چیست چرا داوود مسیح را خدا پدر خود میدانست چون در سیکل خدایان یونان خود داوود هم خدا شمرده میشده.منتها نه با نام داوود و عیسی نه با نام عیسی و یوسف و مریم نه با آن نام.که در خداشناسی خدایان این در فصل بعدی باز میکنیم که چه بوده و حقیقت چیست حقیقت درون آن.