فانوس-114

ما چیزی داریم بنام آنچه کاشتید برداشت میکنید.آنچه در گذشته کاشتید همان را برداشت میکنید.اگر خوبی را بکارید خوب برداشت میکنید و اگر بدی را بکارید بدی را برداشت میکنید.اگر بخشش را بیاموزید بخشش را دریافت میکنید. اگر مهربانی را بیاموزید کاشت شما برداشت آنچه خوبست خواهد بود.

اگر خود را طرف مقابل خود قرار بدهید جان او احساس او و همه آنچه در اوهست را در خود دریافت میکنید نه تابع ریا میشوید نه خود شیرینی در جمع نه قدرت زمینی بر انجام کار بر علیه شخص.

برای همین هست که آموزه ای بهتر از درمان مرحم نیست زیرا آنکه مرحم شود روزی مرحمت شود و آنکه درمان کند روزی درمان شود.

اما اگر رشد بدی کاشته شود تاریکی بر روشنایی پیشی میگیرد هر آنچه میشود از کاشت مزرعه دهکده جهانی را میگیرد و نمود آن بیرحمی میشود.پایمال کردن عهد ها و پیمان ها و حق حقیقت و حقوق انسانی میشود.


حال اگر مکانیزم جهان را مکانیزم دقیقی بدانید که هست موهای سر شما شمرده شده هست یعنی به معنی باز آن آنچه فکر میکنید  بی اهمیت هست در بذر شما و آنچه فکر میکنید پر اهمیت هست در بذر شما. مهم روش انجام آن است.

در این نمودار عدالت  ملکوت الهی هست. اگر به ملکوت اعتقاد دقیقی باشد یعنی ملکوت از آنچه فکر میکنید به شما نزدیکتر هست. یعنی در بین شما هست دقایق شما هست و ساعت های شما هست که به آنچه میخواهید برداشت کنید میرسد.شما اگر تولد از رحم را  یک مکانیزم علمی صرف بدانید همه مثل یک کارخانه باید از روی هم در آمده باشد اما حتی تفکر شما حتی رنگ چشم و خیلی موارد دیگر با هم متفاوت هست. اگر ژنتیک باشد یک منطقه جغرافیا با یک دگر آن در رنگ و نژاد متفاوت باشد. اگر زبان شما متفاوت باشد آیا روح سرشت شما هم متفاوت هست.

و اگر جسم از بین میرود چرا روح از بین نمیرود.و در این یعنی هر آنچه از سرشت اصلی هست از بین نمیرود اما ماده از بین میرود.

چرا ماده را از ابدیت ذات بشری خود اولویت بدانیم.حال آنکه ماده ای نبوده که طعم مرگ را نچشد. و آیا روح مثال ماده فنا شدنی هست.

حیات جاودان یعنی چه؟

یک حیات هست که از بین میرود آن حیات ماده و بدنی شما هست.یک حیات روحانی و روحی شما هست. ماده ساخت هست اما روح اهدا شدنی.روح اهدا شدنی به شما از بین نمیرود اما ماده از ساخت از بین میرود زیرا در آن حیات مادی هست حیات جاودان نیست. حیات ماده مثل یک گل روزی تبلور و روزی خشکیده و روزی هر انچه ماهیت اوست در اصل او از بین نمیرود. شما از ماهیت اهدای روح هستید. نه از اهدای ماده بر ابدیت. ماده ابدی نیست زیرا روح شما در آن امانت هست. ماده صورت مادی شما هست. ماده رنگ و پوست و جسم شما هست. اما روح ذات اصلی آن هست.ذات اصلی از سرشت اصلی هست. اما ماده پوسیده شدنی و یا بی جان هست تا زمانی که روح ترک آن کند فایده دارد بعد آن مثال یک مجسمه خشک میشود که نه تکلم میکند نه راه میرود و نه کاری میتواند کند مگر روح  آن بتواند کاری کند آنهم از بعد درون آنچه بوده و مدت زمان اهدا و زندگی در آن.

اگر به سرشت اصلی و ذات اصلی خود بر نگردیم در تاریکی بمیریم فنای روحی میشویم. فنای روحی یعنی چه؟ روحی که قدرت خود را از دست بدهد مثال جسد بی فایده میشود.نه از جسد خود فیضی هست نه از روح خود فیضی.

اگر جسد بدون روح را مد نظر بگیرید مثال یک مجسمه هست.اما روح هست که آن را به حیات ماده در میاورد.پس روح فرای ماده قدرت دارد.اما از جسد فایده ای نیست مگر در قوت روح آن جسد.

مشکل از آنجا هست که فکر میکنیم ابدی خواهیم بود در ماده حال آنکه ساعت و ساعتهای باقی مانده و ترک آن را نمیدانیم.ما عمومیت صحبت میکنیم بیشتر خصوصیت و مراتب جای بحث دگر دارد.در عمومیت مرگ یکسان هست و فکر انکه حال من کی میمیرم و چگونه میشود بحث دگر .کلیت امر مرگ یا زندگی روح که حالت مرگ یعنی جسم دگر قابل زندگی نیست البته در مرگ سرانجام زمانبندی آن نه کلیت آن.

پس جسم قابل زندگی نیست و روح آن را ترک میکند.حال چرا مرگ اتفاق می افتد.چون جسد میشود جسم ماده. بدون روح.جسد یعنی مرگ زمینی.روح آن را ترک میکند.متوجه مسائل میشود اما جسد حرف نمیزند قدرت درک صحبت روح هم با درک صحبت ما فرق دارد بسیار بالاتر و پر سرعت تر و بسیار پیشرفته تر از زندگی مادی هست. پس روح ضعیف و قوی فرق آن در چیست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد